زندگی یعنی خدمت به دیگران است.
وکسانیکه به دیگران خدمت را استنکاف مینماید؛ زندگی ندارد.
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ
سوگند٠٣:١٦ - ١٣٩٥/٠٩/٢٨واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود :
خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوستی و همراهی انجام میدهیم = نیکیاری ( نیک یاری ) [نیکیار]
... [مشاهده متن کامل]
خدمت ( ٢ ) = کاری که در جایگاه بردگی و نوکری یا دستکم مزدوری انهام میشود = پیشکاری، نوکری، چاکری [پیشکار]
خدمت ( ۳ ) = کاری که بخش خدمات در جایگاه پیشه انجام میدهد، مانند ارایشگر، پزشک، خدمات بازرگانی = کاریاری [کاریار]
خدمت ( ۴ ) = کاری که خدمه ی یک دستگاه انجام میدهند، مانند خدمه ی دولت یا هواپیما = کارمندی، کارکـُنی ( کارمندان شرکت، کارکنان هواپیما )
اینا خوبه اما برای خدمه واژه گمار ( گم آر = گماختن = بگمار - > گمار )
خدمه / مستخدم = پیشکار / گمار
خدمه هواپیمایی = پیشکار هواپیمایی
خدمه کشتی = گمار کشتی
استخدام = گمارش
استخدام / مستخدم شد = گماریخت / گمارش شد
واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود :
خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوستی و همراهی انجام میدهیم = نیکیاری ( نیک یاری ) [نیکیار]
خدمت ( ٢ ) = کاری که در جایگاه بردگی و نوکری یا دستکم مزدوری انهام میشود = پیشکاری، نوکری، چاکری [پیشکار]
خدمت ( ۳ ) = کاری که بخش خدمات در جایگاه پیشه انجام میدهد، مانند ارایشگر، پزشک، خدمات بازرگانی = کاریاری [کاریار]
خدمت ( ۴ ) = کاری که خدمه ی یک دستگاه انجام میدهند، مانند خدمه ی دولت یا هواپیما = کارمندی، کارکـُنی ( کارمندان شرکت، کارکنان هواپیما )
اینا خوبه اما برای خدمه واژه گمار ( گم آر = گماختن = بگمار - > گمار )
خدمه / مستخدم = پیشکار / گمار
خدمه هواپیمایی = پیشکار هواپیمایی / گمار
خدمه کشتی = پیشکار کشتی / پادو کشتی
استخدام = گمارش
استخدام / مستخدم شد = گماریخت / گماشت / گمارش شد
اگر بخواهیم به کسی یا جایی اشاره کنیم ؛ مثلا خدمت نهاد ریاست جمهوری = نزدک نهاد ریاست جمهوری ( کشورداری )
خدمت جنابعالی . . . . . = نزد/نزدک افشین شان ( والا مقام ) . . . .
به خدمت من رسید = به نزد / نزدک من رسید
خدمت: انجام دادن برخی وظایف یا تعهدات فیزیکی یا اخلاقی به دلخواه برای رسیدن به یک آرزو یا یک هدف یا برآورده کردن نیازهای مادی و معنوی خویش یا از سر دلسوزی یا به کار گیری شدن در برابر دریافت مزد یا پاداش، یا از روی اجبار در قبال شخص، دولت، جامعه، دین، آرمان، حزب یا یک نهاد در راستای اهداف آنها. ( https://www. cnrtl. fr/definition/servir )
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
راژِه ( کردی ) .
گرچه دیدگاه یک پارسی دوست که خدمت را از اوستایی hadema ( خانه، سرا، کاشانه ) دانسته می تواند درست باشد، در عربی خدمت از ریشه خَدَمَ ساخته شده و نه خَدِمَ؛ همچنان که جمع آن خَدَمه می شود؛ ولی مصدر آن الخِدمه است؛ و این که هدمه در اوستایی نام است و خدمت در عربی مصدر است.
سلیم
خدمت: با انجام کاری، هم برابری دارد مانند به خدمت شما هم می آیم یعنی برای انجام کار های� انجام کاری� شما هم می آیم.
واژه خدمت
معادل ابجد 1044
تعداد حروف 4
تلفظ xedmat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: خدمة]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xedmat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
حرف ه در خط پهلوی نمایانگر خ نیز بود بنابرین واژه به صورت هدمه نوشته و خِدمَه وارد عربی شده
این واژه ایرانی است که پیش از اسلام ( هدمه ) بکار برده می شد و این نشان می دهد که بسیاری از باب ها را ایرانیان بر پایه واژه های زبان مادری خود ساختند
تیمار
کلمه اوستایی هَدِمه ( منسوب به خانه ) است که معادل کلمه اوستایی مانیه ( کارگر و نوکر خدمت کننده در مان=خانه ) است. از آنجایی که حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو
... [مشاهده متن کامل] اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است، لذا هَدِمه می بایست در پهلوی خدمه تلفظ میگردید و لاجرم همین کلمه است که اعراب مهاجر و حاکم آن را حالت جمع کلمه مفروض خادم گرفته و کلمهً مخدوم را نیز از تصریف آن به صورت اسم مفعول ساخته اند
نزد
برابر پارسی آن زوار است.
فردوسی میفرماید:
که بیژن به توران به بند اندر است
زوارش یکی نامور دختر است
وضیفه.
خدمت کار
این واژه ریشه ایرانی دارد ، در دوره ساسانیان بکار برده میشد ، گفته شده بیش از هفتاد درصد عربی ریشه ایرانی دارد و همچنین ریشه سریانی و عبری و یونانی و رومی حتا حبشی ، مثلن واژه حواریون گویا حبشی است و حتا
... [مشاهده متن کامل] واژه های الله و قرآن و سوره و آیه و . . . نیز ریشه عربی ندارند ، البته سوره شاید ریشه هند و اروپایی داشته باشد ، چون بودایی ها واژه سوترا یا سوته را بکار میبرند که سانسکریت است
خِدمَت
گمانه ای دیگر :
خِدمَت اَز خَدَمَ : خَد - م / مه
خَد = کَد = خانه
م - مه = پسوند نامساز مانند : وَرمه = موج
کَدَم یا کَدَمه = کارهای خانه
برابر پارسی ( خدمت ) واژگان ( پَرخیزِش، پَرخیزه ) می باشند. از کارواژه ( پَرخیزیدن ) که در پارسیِ میانه به معنای ( خدمت کردن، رسیدگی کردن ) بوده است. خدمات =پَرخیزِشها
یاری رسانی ، ، فراهم سازی ، ، برآوردن. . نیازبری
پَرخیز = خدمت، سرویس
پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن
بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce
#پارسی دوست
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
... [مشاهده متن کامل]
پرخیز از دیدگاه ریشه شناختی گویا می شود: پیرامون چیزی یا کسی جست و خیز کردن. انگار که بخواهیم با پیرامون کسی بودن به او نیکی و خوبی برسانیم یا کاری برایش انجام دهیم.
در پارسی کنونی نیز اگر پرنگری کرده باشید، �دورت بگردم� تقریبا همچین معنایی دارد.
( ( خدمت ) ) در برخی جاها به پارسی به معنای ( ( پیشگاه، آستان ) ) می باشد.
نمونه: او در خدمت عباس میرزا به سر می بَرد:او در پیشگاه ( یا آستانِ ) عباس میرزا به سر می بَرد.
سلام عرض می کنم خدمت شما : درود به پیشگاه شما.
پیش یاری
او در خدمت عباس میرزا به سر می بُرد.
خدمت: رسیدن به حاجات مردم و رفع و تخفیف آلام درونی و بیرونی آنهاست و نیز به جای کسی کار کردن است و کسی که امر را بر عهده می گیرد باید بردبار و صبور باشد و سود و منفعت دیگران را بر آنِِ خود ترجیح دهد و چون خدمت مستلزم صبر و تحمل است به ناچار در مداومت آن هوا و آرزو شکسته می شود. علاوه بر آنکه سالک خدمتگزار شادی به دل خلق می رساند که در آن، برکت هاست و یکی از وظایف انسانیت است.
... [مشاهده متن کامل]
صوفیه خدمت را از طریق مجاهده با نفس می دانسته اند و بدین جهت سالک را به تشخیص خود به انواع کار از قبیل جارو زدن خانگاه و آشپزی و قیام به امور مسافران و تیمار رستوران وامی داشته اند تا سالک تنبل و نیز خودبین ببار نیاید و نوع دوست و خیرخواه باشد، در طریقه ی مولویه تا همین اواخر که در ترکیه بساط آنها برچیده شد سالک مکلف بوده است که مدت هزار یک روز به عدد حروف" رضا " خدمت کند، اما ترجیح آن بر توکل برای این است که متوکل به فکر خود است و خدمتگزار در اندیشه ی دیگران.
( ( در یکی گفته که واجب خدمت است
ور نه اندیشه ی توکل تهمت است ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، ۱۳۷۵ . ص ۲۰۸ )
این واژه برگرفته از واژه پارسی هِدمَک است
هدم=هد ( سر، کله ) م ( پسوند نامساز ویژگی ) ک ( پسوند نامساز بستگی )
در کل به چم فرود آوردن سر و سناییدن ( احترام، تعظیم ) است
میشود از این واژه بنواژه هدمیدن را ساخت و واژه های بیشمار دیگری نیر هم برا نمونه:
... [مشاهده متن کامل]
هدمنده هدمیده هدمان هدمین هدماک هدمال هدمل هدمی هدمیز و. . .
در اصطلاح صوفیان:حرمت داشت مومنان ، پیران طریقت و مریدان
I was wondering could I ask a greater favor of you
میخواستم بدونم که، میتونم یه درخواست از حضورتون داشته باشم؟
برخی هنگامها بزرگواری معنی میده
خدمت به ترکی: قوللوق ، خیدمت
مثال: قوللوقوزدا وارام. = در خدمتتون هستم. - نئچه آی خیدمتسن؟ = چند ماه خدمتی؟
کارپار/ کارپارش
خدمات = کارپارها/ کارپارشها
انجام کار درست با نیت درست
در پارسی "گماشتار " از بن گماشتن به معنای به خدمت گرفتن ، استخدام کردن.
گمارش = استخدام
گماشته = مستخدم
در زبان لری بختیاری این کلمه ی عربی به صورت
خذمت تلفظ می شود
خذمت ::خدمت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساپ ( سنسکریت )
راژه ( کردی )
پَریوپ ( سنسکریت: پَریوپاس )
آنْواس ãnvãs ( سنسکریت: اَنواس )
واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود :
خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوستی و همراهی انجام میدهیم = نیکیاری ( نیک یاری ) [نیکیار]
خدمت ( ٢ ) = کاری که در جایگاه بردگی و نوکری یا دستکم مزدوری انهام میشود = پیشکاری، نوکری، چاکری [پیشکار]
... [مشاهده متن کامل]
خدمت ( ۳ ) = کاری که بخش خدمات در جایگاه پیشه انجام میدهد، مانند ارایشگر، پزشک، خدمات بازرگانی = کاریاری [کاریار]
خدمت ( ۴ ) = کاری که خدمه ی یک دستگاه انجام میدهند، مانند خدمه ی دولت یا هواپیما = کارمندی، کارکـُنی ( کارمندان شرکت، کارکنان هواپیما )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)