خدل

لغت نامه دهخدا

خدل. [ خ َ ] ( ع ص ) پرگوشت. ستبر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || پرگوشت ساق پا و دست. ( از متن اللغة ). منها: مخلخلها خدل ؛ جای خلخال او پرگوشت است. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، خِدال.

خدل. [ خ َ دَ ] ( ع مص ) پرگوشت شدن. ستبر شدن. ( از معجم الوسیط ). خدال. مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. ( از متن اللغة ) ( ازاقرب الموارد ) ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پر گوشت شدن ستبر شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس