خدف

لغت نامه دهخدا

خدف. [ خ َ ] ( ع اِمص ) تیزروی با گامهای نزدیک بهم. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) سکان کشتی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دنباله کشتی. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ).

خدف. [ خ َ ] ( ع مص ) بناز زیستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قاموس ) ( از تاج العروس ). || برف باریدن آسمان. || بریدن جامه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اختلاس کردن. ربودن. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ).

خدف. [ خ ِ دَ ] ( ع اِ ) دریدگیهای پیراهن. ( از منتهی الارب ). پارگی های پیراهن قبل از آنکه بهم وصل و دوخته شود. ( از اقرب الموارد ). ج ، خِدَفَه.

پیشنهاد کاربران

بپرس