خدایگانی. [ خ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل خدایگان. حالت خدایگان. ریاست. بزرگی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب خدایگانی یابد امیر دارد کار.فرخی.خدایگانی جز مر ترا همی نسزدخدایگان جهان باش و از جهان برخور.فرخی.حجت مملکت بقول و بقهرآیتی در خدایگانی دهر.نظامی.