خداوند زاده

لغت نامه دهخدا

خداوندزاده. [ خ ُ وَ دَ ] ( اِ مرکب ) فرزند پادشاه. ملک زاده. خسروزاده. فرزند شهریار. مهترزاده. بزرگ زاده : منشور هرون بولایت خوارزم بخلیفتی خداوندزاده امیر سعیدبن مسعود نسخت کردند. ( تاریخ بیهقی ). سلطان برنشست ، بکوشک سپید رفت با هفت تن از خداوندزادگان. ( تاریخ بیهقی ) سوم ذی قعده خداوندزاده امیر مجدودخلعت پوشید به امیری هندوستان. ( تاریخ بیهقی ). مال حسنک دیگر بود که بر هوای محمد و نگاهداشت دل و فرمان محمود این خداوندزاده را بیازرد. ( تاریخ بیهقی ).
تو در جمال چنانی که در جمال کمال
بزرگوار خداوندزاده گهری.
سوزنی.
پس واجب آمد معلم پادشاهزاده را در تهذیب اخلاق خداوندزادگان. ( گلستان سعدی ).

فرهنگ فارسی

فرزند پادشاه ملک زاده

پیشنهاد کاربران

بپرس