خداوند

/xodAvand/

مترادف خداوند: خدا، دادار، خالق، کردگار، صاحب، مالک، بزرگ، ذی حق، سرور، صاحب اختیار، مولا، ولی ، پروردگار، رب، یزدان

متضاد خداوند: بنده

معنی انگلیسی:
creator, deity, divinity, godhead, jehovah, lord, master, omnipotence, omnipotent, our lord, yahwe, yahweh, heaven, god, possessor

لغت نامه دهخدا

خداوند. [ خ ُ وَ ] ( اِخ ) رب. ( السامی فی الاسامی ) ( مهذب الاسماء ). نامی از نام های الهی. خدا. خدای. پروردگار. اﷲتعالی :
چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.
رودکی.
جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.
دقیقی.
سر نامه گفت از خداوند پاک
بباید که باشیم با ترس و باک.
فردوسی.
فرخش باد و خداوندش فرخنده کناد
عید فرخنده و بهمنجنه وبهمن ماه.
فرخی.
این یافتن ملک بشمشیر نباشد
باید که خداوند جهاندار بود یار.
منوچهری.
تا دستگیر خلق بود خواجه لامحال
او را بود خدا و خداوند دستگیر.
منوچهری.
گواه میگیرم خداوند تعالی را بر نفس خود به آنچه نبشتم و گفتم. ( تاریخ بیهقی ). ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم. ( تاریخ بیهقی ).
ای منافق یا مسلمان باش یاکافر بدل
چند باید با خداوند این دوالک باختن.
ناصرخسرو.
دست خداوند باغ خلق درازست
بر خسک و خار همچو بر گل و سوسن.
ناصرخسرو.
تا نشناسی تو خداوند را
مدح تو او را همه یکسر هجاست.
ناصرخسرو.
- امثال :
خداوندا زن زشت را تو بردار
خودم دانم خر لنگ و طلبکار.
؟ ( ازامثال و حکم دهخدا ).
خداوندا غریبان خوار و زارند
بنزد هیچکس قربی ندارند.
؟ ( ازامثال و حکم دهخدا ).
خداوند سزا را بسزاوار دهد.
سنائی ( از امثال و حکم دهخدا ).
- خداوند بالا ؛ پروردگار :
توانا خداوند بر هرچه هست
خداوند بالا و دارای پست.
فردوسی.
- خداوند جان ؛ آفریننده جان. کنایه از پروردگار :
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی.
- خداوند جهان ؛ آفریننده جهان. آفریننده عالم. پروردگار:
با خداوند زبانت بخلاف دل تست
با خداوند جهان نیز ترا روی ریاست.
ناصرخسرو.
- خداوند خرد ؛ آفریننده خرد. کنایه از پروردگار :
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی.
- خداوند خلق ؛ آفریننده خلق. پروردگار.
- خداوند عالم ؛ خداوند جهان. پروردگار.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خدا آفریدگار جهان الله .
الله، صاحب، مالک، واجه، خاوندهم گفته شده است
( اسم ) ۱ - صاحب مالک خداوند جاه . ۲ - پادشاه . ۳ - خدا ا... .
ما آنو از شاهان خسرون . و پس از ابگار شاه شد .

فرهنگ معین

(خُ وَ ) (اِمر. ) ۱ - صاحب ، مالک . ۲ - پادشاه ۳ - آفریدگار.

فرهنگ عمید

۱. = خدا
۲. [قدیمی] ارباب، خواجه، سَرور.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) آرپناهی؛ ( ط ) بابادی عمدتا با لقب خدادادی
جُمنا؛ رُه رُهی؛ رُهی؛ کَوو پیر

جدول کلمات

رب

مترادف ها

god (اسم)
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو

divinity (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، الهیات، خداوند، لاهوت

lord (اسم)
ارباب، سید، خداوند، مالک، خدیو، لرد، صاحب، شاهزاده

فارسی به عربی

اله , لورد

پیشنهاد کاربران

خدای حقیقی و واقعی در محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار دارای هفت جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. لذا عبارت دینی مبنی بر اینکه خدا نور سماوات است حقیقت ندارد بلکه خدا علاوه بر نور، خود آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست، هم می باشد و آنهم در محتوای هرکدام از جهان های بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر. نام دهخدا به شکل ۱۰ خدا به این معنا نبوده و نمی باشد که خود خدا ده تاست بلکه به این معنا که هرفرد انسانی را ده بُعدی آفریده بصورت پنج زوج مشتمل بر ده نیم زوج آسمانی یا پنج مرد و پنج زن خودی. واژه های کاتِگوری و فنومن و نوومن که از مفاهیم بنیادی فلسفه غرب می باشند از یونان باستان تاکنون، در اصل و ریشه به زبان فارسی بوده اند و نه یونانی. کاتگوری از دو کلمه ساخته شده یکی کات به معنای صندوق یا جعبه و دیگری گوری یا قبری یعنی به خاک سپرده شده و آنهم نه در خاک هستی و وجود بطور کلی و عام بلکه در هستی و وجود افراد انسانی بطور جزئی، خاص و ویژه و منحصر بفرد. از دیدگاه خردمندان گمنام ایرانی ماقبل اوستائی نوشتاری و آفرینندگان این واژه، هستی و وجود هر فرد انسانی یک صندوق یا جعبه زنده و در بر دارنده یک گنج گرانبها می باشد و وظیفه خردمند و اندیشمند و متفکر و خیال پرداز شناخت این گنج و معرفی آن به پیشگاه خاص و عام است. از دیدگاه امروز من ایرانی محیط و محتوای این گنج بطور کوتاه و فشرده و مختصر به شکل و شرح زیر می باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

الف - هر فرد انسانی دارای ده تا من می باشد، پنج تا مردانه و پنج زنانه بر رویهم یکی واقعی، تجربی و پدیدار شده یا فنومنی و نُه تا غیر واقعی، غیر تجربی و پدیدار نشده یا نوومنی.
ب - هر فرد انسانی دارای پنج میل جنسی می باشد یکی اصلی و آشکار که ریشه در پوسته و چهار تا فرعی و پنهانی که ریشه در مغز صدف دهن بسته غریزه جنسی دارند.
واژه مفرد نئومن در اصل و ریشه به شکل 《نه او من》 بوده به این معنا که آن من این من نیست بلکه من دیگریست با میل جنسی معکوس.
افلاطون و ارسطو نتوانسته اند معنای اصلی این سه واژه فارسی را درک کنند و لذا در جهت شرح و توضیح هستی و وجود، افلاطون به پنج مقوله یا مفهوم و ارسطو به ده مفهوم قائل گردیده و در عصر جدید کانت فیلسوف آلمانی با هدف شرح چگونگی شکل گیری خود پدیده شناخت به دوازده مفهوم آویزان گردیده و در بررسی این سه واژه به این باور رسیده که دو من و دو دنیا وجود دارند هرکدام یکی واقعی، تجربی و پدیدار شده یا فنومنی و دیگری غیر واقعی، غیر تجربی و پدیدار نشده یا نئومنی. هر کدام یکی فیزیکی و دیگری متافیزیکی ( به زبان خود کانت من و دنیای امکانی یا ترانسندنتال ( استعلایی ) در باطن دنیای فیزیکی و نه در ورای آن ) به رسم و روش افلاطون . بهر حال نقض بنیادی سیستم یا نظام فکری کانت در این نتیجه گیری این بوده که این واژه ها را یونانی پنداشته و با ریشه فارسی و معنای اصلی آنها آشنایی نداشته است و الا می توانست به یک من و یک دنیای پدیداری از یکطرف و به شش دنیا و نُه من پدیدار نشده از طرفی دیگر باور پیدا کند یا باور نو آورد و یا بینش و باور دینی را اصلاح نماید.

این واژه در زبان پهلوی به ریخت khwatavand خوَتاوَند بود. پس از نفوذ اسلام در ایران، معنی این واژه که دارنده و مالک و فرمانروا بود به ایزد و آفریننده یکتا و. . . تغییر یافت. ضمن اینکه ریخت این کلمه به پارسی دری شد و شد خداوند.
...
[مشاهده متن کامل]

البته در متون اولیه ی دری به این دلیل که ابتدا رسم الخط پارسی ناگهان از خط گذشتگان به عربی تغییر یافت، حتی واژه هایی مثل خداوند نیز مدتی معرب بودند و آن را خذاوند می نوشتند.
هستند دیگرواژگانی که چنین حکایتی دارند. برای نمونه، پادشاه در متون اولیه ی دری به ریخت باشا بود؛ چون که حرف پ نبود و جالب تر اینکه کلمه ی پاشا که ترکی است خود، تبدیل شده ی کلمه ی باشا است که معرب پادشاه است.

خداوند هم لکه چون وَند داره
فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] ( نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .
همیشه هست . [ هََ ش َ / ش ِ هََ ] ( اِخ ) اسم پاک لفظ الباقی است یعنی ذاتی که فنا را در ساحت کبریای او راه نیست . ( انجمن آرا ) . خداوند. اﷲ.
اله= خدا
رب= پروردگار
ملک ( به فتح میم و کسر لام ) = صاحب، شاه
خالق= آفریدگار
نگارنده غیب ؛ خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ) :
ساقیاجام میم ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد.
حافظ.
خداوند ، آخرش وند داره هر چیزی که آخرش وند داشته باشه لره خداوند هم لره از لر های بختیاری آسمانی است
خود آ، اشاره به ازلی بودن پروردگار دارد، یعنی موجودی که خودش آمده نه کسی او را بوجود آورده است.
خدا، دادار، خالق، کردگار، صاحب، مالک، بزرگ، ذی حق، سرور، صاحب اختیار، مولا، ولی، پروردگار، رب، یزدان
سایسته پرستش و ستایش
صاحب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس