خداخدا کردن

لغت نامه دهخدا

خداخدا کردن. [ خ ُ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پناه به خدا بردن. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
خداخدا کنم از کثرت بتان شب و روز
که در میان نشود گم ره خدادانی.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
|| بسیار یاد کردن. ( از آنندراج ) :
چسان ز دست گذارم قبول دامانش
که یافتم بت خود راخداخدا کرده.
میرزا عبدالغنی ( از آنندراج ).
|| ترسان ترسان کار کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پناه به خدا بردن یا بسیار یاد کردن

پیشنهاد کاربران

خدا خدا کردن : [عامیانه، اصطلاح] بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن، پناه به خدا بردن.

بپرس