خداج

لغت نامه دهخدا

خداج. [ خ ِ ] ( ع مص ) زادن ناقه پیش از وضع. ( منتهی الارب ). زادن ناقه پیش از مدت وضع ( ناظم الاطباء ). بچه انداختن شتر پیش از وقت و اگرچه تمام انداختن شتر پیش از وقت و اگرچه تمام خلق باشد. ( تاج المصادر بیهقی ). انداختن شتر حمل خود را در قبل از مدت زاییدن اگرچه تام الخلقه باشد. ( از متن اللغة ) . || ناتمام و پیش از وقت زاییدن. ( از آنندراج ). بچه پیش از وقت زاییدن اگرچه تام الخلق باشد. ( ازمعجم الوسیط ). بچه انداختن زن اعم از آنکه آن بچه تازه شکل گرفته یا هنوز خون باشد. || آتش روشن نکردن سنگ آتش زنه. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ). || نقصان گزاردن نماز. ( از ناظم الاطباء ): خدج صلوته خداجاً. || ناقص بودن. نقصان داشتن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). || آن نماز که در آن سوره الحمد نخوانند. ( مهذب الاسماء ): کل صلوة لایقرء فیها بفاتحة الکتاب فهی خداج. ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس