خجو
لغت نامه دهخدا
خجو. [ خ َج ْوْ ] ( ع مص ) خاک پاشیدن بپای خود در راه رفتن. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || کج کردن کوزه. ( از متن اللغة ) .
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
خُجُو khojow در گویش آباده ای به صدای نا مفهوم و نا واضح می گویند.
سیری ناپذیر - پرخوری