خجل گشتن. [ خ َ ج ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) شرم داشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. منفعل شدن : نشست از خجالت عرق کرده روی که آیا خجل گشتم از شیخ کوی.سعدی ( بوستان ).
بشرم در افتادن ؛ شرمنده شدن. حالت شرم و خجلت دست دادن :به عشق روی تو گفتم که جان برافشانمدگر بشرم در افتادم از محقر خویش. سعدی.+ عکس و لینک