خجل کردن. [ خ َ ج ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شرمسار کردن. سرافکنده کردن. شرمگین کردن. شرم زده کردن. خجلت زده کردن : پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان در حق من بفساد گواهی داد گفت بصلاحش خجل کند. ( گلستان سعدی ).
فرهنگ فارسی
شرمسار کردن سرافکنده کردن
پیشنهاد کاربران
بشرم آوردن ؛ خجلت زده کردن. شرمسارساختن. شرمنده کردن : ز پای و رکیبش همی مهر من بجنبد بشرم آورد چهر من. فردوسی.