خجل شدن


برابر پارسی: شَرمیدن

معنی انگلیسی:
to feel ashamed

لغت نامه دهخدا

خجل شدن. [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شرمسارشدن. سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. شرمساری بردن. آزرم کردن. شرم زده شدن :
آن یهودی شد سیه روی و خجل
شد پشیمان زین سبب بیمار دل.
مولوی.
خجل شوند کنون دختران مصر چمن
که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان.
سعدی.
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

شرمسار شدن سرافکنده شدن

پیشنهاد کاربران

سرخ و زرد شدن . [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم کنایه از خجالت باشد. ( آنندراج ) :
نیست گلزار جهان را گه بهار و گه خزان
...
[مشاهده متن کامل]

سرخ و زرد از خجلت روی تو گردد هر زمان .
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ) .

سنگ روی یخ شدن
بشرم در افتادن ؛ شرمنده شدن. حالت شرم و خجلت دست دادن :
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.
خجالت کشیدن

بپرس