خجالت

/xejAlat/

مترادف خجالت: آزرم، انفعال، حیا، خجلت، شرم، شرمزدگی، شرمساری، شرمندگی، حجب، کم رویی

متضاد خجالت: پررویی، گستاخی

برابر پارسی: شرمساری، آزرم، سرافکندگی، شرم، شرمندگی

معنی انگلیسی:
embarrassment, shame

لغت نامه دهخدا

خجالت. [ خ َ / خ ِ ل َ ] ( اِمص ) شرم. شرمساری. شرمندگی. چَکس. کها. سرگشتگی. حیا. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مؤلف لغتنامه دهخدا آرد: این کلمه گویا در عربی نیامده است و در عربی بجای آن خجل بفتح خاء و فتح جیم است لیکن در نظم و نثر فارسی بسیار شایع است. در غیاث اللغات آمده است : صاحب مغرب گوید خجالت از خطای عامه است مگر اکثر استادان بسته اند عرفی گوید :
ببخت بی اثرم آن کند خجالت عجز
که ضعف باه محل زفاف با داماد.
تشویر. رجوع به «خجلة» شود :
چون کار بخواهش رسد از شرم و خجالت
باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز.
سوزنی.
طعن حرامزادگی از چه بد است بد
اما خجالت دم ابن اللهی بتر.
خاقانی.
آسمانوار از خجالت سرفکنده بر زمین
آفتاب آسا به روی خاک غلطان آمده.
خاقانی.
یا از مسام کوهست آب خوی خجالت
کاندر خور ملک نیست ایثار گنج و مالش.
خاقانی.
آن شغل طلب ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت.
نظامی.
میان شهر ندیدی که چون دویدمت از پی
زهی خجالت مردم چرا بسر ندویدم.
سعدی.
بدستور دانا چنین گفت شاه
که دعوی خجالت بود بی گواه.
سعدی.
خجالت من از آن حال قوی بسیار شد و حس و حرکت در من هیچ نماند. ( انیس الطالبین ص 127 )
ز راستی نبود شاخهای بی بر را
خجالتی که من از قامت دو تا دارم.
صائب ( از آنندراج ).
اگرچه سرو دارد در بغل منشور رعنایی
بجای قد خجالت می کشد از نخل بالایش.
صائب ( از آنندراج ).
برنگ دیده ای کز باده خوردن سرخ میگردد
ز نخوت میرسد دایم خجالت خود نمایان را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).

خجالة. [ خ َ ل َ ] ( ع مص ) بسیارنبات شدن. ( مصادراللغة زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

شرم، حیا، شرمندگی، شرمساری
( اسم ) شرمساری شرمزدگی . توضیح در عربی بدین معنی (( خجل ) ) آمده ولی در فارسی بسیارمستعمل است (( آن شغل طلب زردی حالت کز کرده نباشد خجالت . ) ) ( نظامی )

فرهنگ معین

(خِ لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) شرمساری ، شرمزدگی .

فرهنگ عمید

شرمندگی، شرمساری: به دستور دانا چنین گفت شاه / که دعوی خجالت بُوَد بیگواه (سعدی۱: ۹۰ )، سیم دغل خجالت و بدنامی آورد / خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم (سعدی۲: ۵۲۵ ).
* خجالت کشیدن: (مصدر لازم ) شرمنده و شرمسار شدن.

دانشنامه عمومی

شرم یا خجالت یک عاطفهٔ اجتماعی است که در روابط اجتماعی در بعضی افراد ظاهر می شود.
این حالت از احساس درونی خود کم تر پنداشتن در برابر فرد مقابل حاصل می شود و در برخی موارد آنقدر شدت می یابد که تمامی دیگر حالات اجتماعی فرد را مختل می سازد.
والدینی که نسبت به کودکان خود بیش ازحد خشن و بیش ازحد سختگیر هستند احتمال خجالتی شدن کودک و دچار شدن او به اضطراب اجتماعی را افزایش می دهند، «محیط و آنچه واقعاً برای کودک در طول دورهٔ رشد وی اتفاق می افتد، نقش بزرگی در ایجاد این صفات در بزرگسالی دارد. »[ ۱]
عکس خجالت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

شرم

مترادف ها

shame (اسم)
سرافکندگی، ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری

embarrassment (اسم)
خجالت، خجلت

فارسی به عربی

احراج

پیشنهاد کاربران

خجالت ؛ فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه در پهنه ی واژگان و دریای لغات بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات در متن زیر به صورت مبسوط از طریق کلمات هم خانواده با کلمه ی خجالت تبیین شده است ؛
خواجه ؛ مصدر این کلیدواژه دو حرف ( خ ج ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ترکیب این دو حرف در ساختمان کلمات مفهوم محافظت و مراقبت و کشیده شدن و کنده شدن و تخلیه شدن و کم شدن چیزی از چیزی جهت پاکسازی و شستشو محافظت را مفهوم می رساند.
حالا اگر بخواهیم این تعریف را بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات از زوایای مختلف بررسی کنیم تا ببینیم این کلیدواژه در جایگاه های کاربردی مختلف چه سخنی برای ما دارد بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛
حرف ( خ ) در در قانون قلب قابل تبدیل به حروفی مثل ( ق غ گ ک ) می باشد.
حرف ( ج ) در قانون قلب ها قابل تبدیل به حروفی مثل ( ش ژ چ س ز ) می باشد.
نزدیکترین کلمه به کلمه ی خواجه بدون تغییر مصدر در بن واژه ی کلمه ی خواجه کلمه ی خجل و خجالت می باشد که همیشه با کلمه ی کشیدن با اصطلاح خجالت کشیدن رایج می باشد. مفهوم خجالت کشیدن برای حالتی در انسان می باشد که اشتباهی در رفتار رخ داده باشد و انسان با بیزاری از آن عمل بخواهد از آن حالت خود را بیرون بکشد و بخواهد آن عمل را از خود با تکرار نکردن پاکیزه کند.
کلمه ی بعدی با تغییر حرف ج به حرف ش کلمه ی خش با ساختمان کامل تر آن خراش می باشد. کلمه ی خش و خراش عملی است که مفهوم کشیدن و کنده شدن چیزی از چیزی در آن قابل مشاهده است.
کلمه ی بعدی با تغییر حرف خ به حرف غ که به دلیل مشترک بودن نقطه ی صدور آوا و نزدیکی محل صدور آوای این دو که هر دو حرف دارای یک امتداد در صدور آوا می باشند قابل تبدیل به یکدیگر می باشند فلذا کلمه ی غش در اصطلاح غش کردن برای حالتی در انسان می باشد که انرژی زیادی از بدن کشیده می شود و بدن دچار ضعف و سستی کسالت می شود. به گونه ای که در ادامه ی این تعریف برای کلمه ی غش کلیدواژه ی کسالت یک رابطه ی معنایی مستقیم با همدیگر دارند.
کلمه ی بعدی با آوای مشابه کلمه ی غش کلمه ی قش می باشد که در اصطلاح قش در معامله رایج می باشد. کلمه ی قش در معامله برای حالتی می باشد که انسان با کم نمودن و بیرون کشیدن مایه ی اصلی جنس و کالا و افزودن چیزی جایگزین و مشابه در معامله بخواهد تقلب انجام دهد.
کلمه ی بعدی با تغییر حرف ق به حرف ک کلمه ی کِش در اصطلاح کشیده شدن و کش آمدن، تعریف کم حجم شدن قابل مشاهده می شود.
کلمه ی کش با مفهوم محافظت و مراقبت در کلماتی مثل کاشی و کشیک و کیش و کشیش و حتی در اصطلاح کش تنبان مفهوم محافظت نمایان و قابل مشاهده است.
کلمه ی بعدی با تغییر حرف ش به حرف س کلمه ی غس با ساختمان کامل تر آن کلمه ی غسل به معنی پاکسازی و شستشو قابل مشاهده و دریافت است.
نهایتاً در پایان این تفسیر با مفهوم مشترکی که در تمام کلمات ذکر شده با یک بن واژه ی مشترک در جایگاه های کاربردی مختلف وجود داشت تعاریفی که برای کلمه ی خواجه ایجاد می شود به معنی شخصی که اخته شده باشد و شخصی که با محاسبه و تهذیب نفس از آلودگی ها و گناهان پاکیزه شده باشد دارای معنا و مفهوم می شود.

باز هم دوباره می گویم واژه خجالت صد در صد عربی است.
در لغت نامه دهخدا گفت شده
واژه خجالت
معادل ابجد 1034
تعداد حروف 5
تلفظ xejālat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از عربی: خَجالَة]
...
[مشاهده متن کامل]

مختصات ( خِ لَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی xejAlat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا

خجالت: حالتی که به دنبال انجام دادن کاری بد یا سخنی زشت و یا کوتاهی در انجام وظیفه و یا نادرست انجام دادن آن و آگاه شدن دیگران از آن در فرد پدید می آید که احساس خود کم بینی، پشیمانی، خودخوری و سرزنش یا بازخواست را در پی دارد و یا ترسی اندک از رو به رو شدن با کسی یا گفتن چیزی.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr/definition/honte )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
فاوا fāvā، شرمندگی ŝarmandegi، چکس čakas ( دری )
اِشفس eŝfas ( سغدی: eŝfars )

البته در منبع. فرهنگ عمید عکس می توانید ببینید
واژه خجالت شرم، حیا، شرمندگی، شرمساری، آزرم. این کلمه در عربی استعمال نمی شود اما در فارسی متداول است و در کلام فصحای بزرگ هم آمده است این کلمه در فرهنگ های عربی ضبط نشده ولی در کلام فصحا نیز آمده است.
خجالتخجالت
واژه خجالت
معادل ابجد 1034
تعداد حروف 5
تلفظ xejālat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از عربی: خَجالَة]
مختصات ( خِ لَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی xejAlat
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
بازهم اشتباه دوست عزیز این واژه صد درصد عربی است.

واژه خجالت کاملا پارسی است چون در عربی می شود عار در ترکی می شود اوتانج این واژه یعنی خجالت صد درصد پارسی است.
خجالت/خجلت/خجل: چشم پیش، شوره؛ شرم و آزرم
چکسیدنchakasidan
بالاخره خجالتش ریخت ( اصطلاح )
ترس از ظاهر شدن مقابل بقیه
تخی
ناتوانی در صحبت، شرمندگی، کم رویی
کم رویی
شرم و حیا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)