خجاءه

لغت نامه دهخدا

( خجاءة ) خجاءة. [ خ َ ءَ ] ( ع اِ ) پلیدی. ناکسی. ج ، خجا. منه : و ما هو الا خجاة من الخجی ؛ نیست او مگر پلید و ناکس. ( از منتهی الارب ).

خجاءة. [ خ ُ ج َ ءَ ] ( ع ص ) بسیارجماع از مردم. || زن خواهنده جماع. ( از منتهی الارب ) الانثی التی تشتهیه. ( از متن اللغة ). || بسیارجماع از مردم و شیران. ( از منتهی الارب ). || مرد فربه و گران. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ). || گول. احمق. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || مضطرب. ( از معجم الوسیط ).

پیشنهاد کاربران

بپرس