خجاء

لغت نامه دهخدا

خجاء. [ خ َ ] ( ع مص ) زدن. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). خجأه بالعصا؛ ای ضربه بالعصا. || شب گذشتن و منقطع شدن. ( از منتهی الارب ) ( از معجم الوسیط ). || گاییدن. ( از منتهی الارب ). || پنهان بخانه آمدن. ( از منتهی الارب ). || انقماع. انکسار. ( از اقرب الموارد ). || شرم کردن. ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). استحیاء. || فحش گفتن. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ). || ( اِ ) ج ِ خجاة. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس