ختام. [ خ ِ ] ( ع اِ ) پایان کار. ( ترجمان عادل بن علی ). سرانجام. ( مهذب الاسماء ). آخر. فرجام کار :
ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش
بخیر کن که همین است غایةالامال.
سعدی.
- حسن ختام ؛ نکویی پایان امری.- خیر ختام ؛ آنچه پایان آن خیر است. منه : والسلام خیر ختام
|| آخر شراب نوشی . ( یادداشت بخط مؤلف ). || گل و موم و مانند آن که بدان مهر کنندبر چیزی. مُهر. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( مهذب الاسماء ). || اثر مهر : یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک. ( قرآن 25/83-26 )اء
حرزفرشتگان چپ و راست می کنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام.
خاقانی.
|| جای پیوند مفصل است. ج ، خُتم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || مقامی است از مقامات صوفیان. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).