خبردادن از


معنی انگلیسی:
herald, point, speak

مترادف ها

inform (فعل)
اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن

give notice (فعل)
خبر دادن، خبردادن از

delate (فعل)
متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از

give word (فعل)
خبردادن از

فارسی به عربی

حدد , نذیر

پیشنهاد کاربران

بپرس