لغت نامه دهخدا
خبراء. [ خ َ ] ( ع اِ ) توشه دان بزرگ. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از البستان ) ( از اقرب الموارد ). ج ، خَبراوات ، خَباری ̍، خَباری ، خَبار. || اشتری که به زیادی شیر امتحان شده است. ( از متن اللغة ) . || زمینی که آب در آن جمع میشود. غدیر. آبگیر. ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) . || درخت زاری که در درون باغی باشد. و در آن تا ماههای گرم تابستان آب باقی بماند. ( از متن اللغة ) ( معجم البلدان یاقوت ) . || منبع آب در حول ریشه سدر. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ).