خبرم نگیرد و چون پی عرض لب گشایم
ز سؤال پیش گوید چو تو بیخبر ندارم.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
وحشت زدگی بین که بریدند سرم راجانان نتوانست گرفتن خبرم را.
وحید ( از آنندراج ).
ز بی دردی بدرد ما نپردازند غمخواران همی آیینه می گیرد خبرگاه از نفس ما را.
صائب ( از آنندراج ).
هر که در سایه آن سرو روان جا گیردمی تواند خبر از عالم بالا گیرد.
مخلص ( از آنندراج ).
صاحب آنندراج گوید: به اصطلاح لوطیان و شوخ طبعان ایران به معنی فعل بد کردن ، که عبارت از زنا و لواطت است می آید، لیکن با صله «از» رفع این قباحت میشود.