( خبخبة ) خبخبة. [ خ َ خ َ ب َ ] ( ع مص ) بیوفائی کردن. ( از منتهی الارب ) ( از معجم الوسیط ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || فرو هشته شدن شکم کسی. ( از منتهی الارب ) ( از معجم الوسیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || از حرکت در گرما باز ایستادن و ظل و سایه گزیدن : خبخب عن نفسه فی الظهیرة. || نماز پیشین و جز آن در خنکی گزاردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). خبخبة. [ خ َ خ َ ب َ ] ( اِخ ) نام درختی است در بقیع الخبخبه که بنزدیک مدینه میباشد. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ).