خبث الذهب

لغت نامه دهخدا

خبث الذهب. [ خ َ ب َ ثُذْ ذَ هََ ] ( ع اِ مرکب ) چیزی است چون کفکی که گاه ذوبان زر بر سر آید. ( یادداشت بخط مؤلف ). غشی که در طلاست. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( تاج العروس )( از لسان العرب ) ( از البستان ). ثفل طلا است لطیف تر ازهمه و در افعال قویتر از خبث الفضه است و طلای او با آب جهت بدبویی زیر بغل و کنج ران مجرب و در افعال نایب مناب اقلیمیاست. ( از تحفه حکیم مؤمن ). بپارسی چرک طلا گویند طبیعت او بگرمی و خشکی مایل است چون سوخته و مغسول ساخته در چشم کشند باصره را قوت دهد و دمعه را که از سردی باشد سودمند آید و بیاص را ببرد.

فرهنگ فارسی

چیزیست چون کفکی که گاه ذوبان زر بر سر آید .

پیشنهاد کاربران

بپرس