خایسته

لغت نامه دهخدا

خایسته. [ ی َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) خاییده شده ، در زیر دندان نرم گردیده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
بر خوان ژاژخای منه هرگز
این خوب قول پخته خایسته.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

بر خوان ژاژ خای منه هرگز
این قول خوب پخته و خایسته
خایسته گویه دگر شایسته است چون شهر و خهر - این یادگار واژی کهن در پارسی باستان است که میان خ و ش بود و به گمان این کمینه خش در واژه خشاثیه در سنگنبشته بیستون نیز رویهم یک واژ است و نه دو - امروزه سیاوخش و پخشه یادگار ان واژ است

بپرس