خاکین

لغت نامه دهخدا

خاکین. ( ص نسبی ) خاکی. خاک آلود :
این لب خاکین ما را در سفالین باده ده.
خاقانی.
خونین دلی بصبر سر اندوده وز سرشگ
خاکین رخی چو کاه گل اندود می بریم.
خاقانی.
و این نواحی در میان شکسته ها و نشیب افزارهای خاکین و سنگین... ( فارسنامه ابن بلخی ص 143 ).

فرهنگ فارسی

منسوب به خاک، خاکی، خاک آلود
خاکی خاک آلود

فرهنگ عمید

۱. تهیه شده از خاک، خاکی.
۲. [قدیمی] به رنگ خاک.

گویش مازنی

/Khaakin/ دامنه ای در منطقه ی دلیر کوهستان غرب چالوس

پیشنهاد کاربران

بپرس