خاکه فیروزه. [ ک َ / ک ِ زَ / زِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از کان جواهر چیزی که درشت و بزرگ برآید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آن را خاکه گویند. ( آنندراج ) : خاک چون خاکه فیروزه درآید بنظر بس که گردید زمین سبزه چو فیروزه نگین.
ملا طغرا ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
ازکان جواهر چیزی که درشت و بزرگ بر آید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آنرا خاکه گویند .