خاک پاش

لغت نامه دهخدا

خاکپاش. ( نف مرکب ) کسی که خاک پاشد. کسی که خاک برافشاند. ج ، خاکپاشان .

فرهنگ عمید

۱. آن که یا آنچه گردوخاک به هوا می پراکند.
۲. [مجاز] مردم آزار.

فرهنگستان زبان و ادب

{sand spreader, spreader} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] دستگاهی برای پاشیدن خاک سنگ بر روی آسفالت تازه برای جلوگیری از چسبندگی

پیشنهاد کاربران

یکی از معانی آن، قمارباز چیره دست پاکباخته است . این کلمه با این معنی گویا از فرهنگ ها فوت شده است . سنایی گوید :
باد کم کن جان خود را تا توانی همچنان
خاک پای خاکپاشان خراسان داشتن
( دیوان/467 )
...
[مشاهده متن کامل]

خاقانی نیز در کنار دو اصطلاح دست خون و پاکبازی ( که از اصطلاحات قمار است ) ، آن را بدین گونه به کار برده است :
ز خاکپاشی در دست خود فرو ماندیم
ز پاکبازی نقش فنا فرو خواندیم
( دیوان /787 )
و نیز مراجعه شود به ( روح الارواح سمعانی/17 ) .
خاکپاش : کنایه از آدم است .
کز برای خاکپاشی، نازنینی را خدای
کرد در پیش سیاستگاه قهرش سنگسار .
( دیوان سنایی )

بپرس