خاک مراد

لغت نامه دهخدا

خاک مراد. [ک ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خاک زیارتگاه است که کام دل حاصل شود. ( آنندراج ) :
خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد
غبار خط او خاک مراد خاکساران شد.
صائب ( از آنندراج ).
دیدم غبار خط تو حوری نژاد را
صد شکر یافتم پی خاک مراد را.
؟ ( از آنندراج ).
نیست در روی زمین جز آستان دولتش
هست اگر خاک مرادی در بساط روزگار.
( در مدح شاه عباس از آنندراج ).
جز آستان خرابات نیست خاک مراد
خوشا کسی که از این آستان برون نرود.
؟ ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از خاک زیارتگاه است که کام دل حاصل شود .

پیشنهاد کاربران

بپرس