خاک مالی کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
خاکمالی کردن:سر وته قضیه ای راجمع وجورکردن. شستشوی چیزی با خاک وآب.
نمونه :اورا وابداردتا به کلامی واقعه را خاکمالی بکند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۲۶ )
محمدجعفر نقوی
نمونه :اورا وابداردتا به کلامی واقعه را خاکمالی بکند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۲۶ )
محمدجعفر نقوی