خاک روبی است بنده خاقانی
کز قبول تو نامور گردد.
خاقانی.
شاهنشه دو کون محمد که هر صباح آید بخاک روب درش بر سر آفتاب.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
|| ( اِ مرکب ) نخج. گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند. ( فرهنگ اسدی ). جاروب. ( آنندراج ). آنچه بدان خاک روبند : گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را.
حافظ.
چون پر و بال سمندر خاک روب آتشم ننگ می آید ببوی گل هم آغوشی مرا.
طالب آملی ( از آنندراج ).