خاک خورد

لغت نامه دهخدا

خاک خورد. [ خوَرْ / خُرْ ] ( ن مف مرکب ) خاک خورده. رجوع به خاک خور و خاک خوار شود :
یکی مرغ پرورده ام خاکخورد
زگیتی مرا نیست با کس نبرد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

خاک خورده

پیشنهاد کاربران

در ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهی تصحیح مینوی آمده:
او را غوطی دادم که چون گنجِ قارون خاکْ خورد شد.
از آن دفن شدن در خاک، فرو رفتن در دل زمین برداشت می شود.

بپرس