پیران قبیله خاک برسر
رفتند بخاکبوس آن در.
نظامی.
زین پس من و خاکبوس پایت گردن نکشم ز حکم و رایت.
نظامی.
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود.
حافظ.
در طوس بشرف خاکبوس حضرت اعلی مستعد گشت. ( سمطالعلی ص 35 ). || ( نف مرکب ) بوسنده خاک مر احترام را : که آئی بفرمانبری شاه را
بوی خاکبوس آن کئی گاه را.
( گرشاسب نامه ).
تا لب من خاک بوس کوی تست هر دم از لب بوی جان می آیدم.
؟