خاک بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن. ( آنندراج ). افتادگی کردن و متواضع بودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) : ز مادر هم از تخم ضحاک بود سرسر کشان پیش او خاک بود.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن افتادگی کردن و متواضع بودن .
پیشنهاد کاربران
خاک کسی یا چیزی بودن: در مقابل آن چیز یا کس بی ارزش بودن سیم سخن زن که درم خاک اوست زر چه سگ است، آهوی فتراک اوست شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۴٠.