خاوند

/xAvand/

مترادف خاوند: خداوند، صاحب، مالک، ولی نعمت، خواجه

لغت نامه دهخدا

خاوند. [ وَ ] ( اِ ) مخفف خداوند است که صاحب و بزرگ خانه باشد . ( از برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 360 ). تا دیگر باره بهزیمت شدند و خلقی بسیار از ایشان کشته شدند و آنکه ماند بگریخت و خاوند دیهه نرشخ زنی بود شوی او را شرف نام بود و او سرهنگ ابومسلم بود. ( از تاریخ بخارای نرشخی ص 84 ).
- امثال :
کالای بدبریش خاوند.
|| محدد که از حدود باشد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). فلک نهم که به عربی «محددالجهات » خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ).

خاوند. [ وَ ] ( اِ ) صاحب بزرگ خانه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ ضیاء ). || صاحب ملک. ( فرهنگ ضیاء ). || ولی نعمت. || مغرب. ( ناظم الاطباء ).

خاوند. [ وَ ] ( اِخ ) رجوع به خواجه خاوند و خواجه خواند شود.

فرهنگ فارسی

مخفف خداوند
( اسم ) خداوند صاحب .

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) خداوند، صاحب .

فرهنگ عمید

= خداوند

پیشنهاد کاربران

به صاحب کردها میگن خاوه ن. لک ها و لر ها میگن هاوه ن.
خاوند کلمه ایست که در پارسی متضاد گدا هم بکار برده شده است
خاوند برابر پارسی واژه صاحب و مالک میباشد و بهتر است بجای این واژگان ما واژه خاوند را بکار بریم.

بپرس