خاورشناسی

/xAvarSenAsi/

مترادف خاورشناسی: شرق شناسی

متضاد خاورشناسی: غرب شناسی

معنی انگلیسی:
orientalism

لغت نامه دهخدا

خاورشناسی. [ وَ ش ِ ] ( حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل خاورشناس. خاورشناسی به رشته ای از معارف بشری اطلاق میشود که بحث از زبان و علم و ادب ملل خاور می کند. از آنجا که موضوع این علم فرهنگ ملل خاور است دامنه آن در معنای خود بسیار وسیع است و باطلاق عام شامل کلیه شناسائیهای بشر درباره فرهنگ «چین » و «هند» و «مصر» و «بابل » و بعبارت دیگر ملل متمدن خاور میشود. ولی امروز بر اثر بدست آمدن اطلاعات وسیعی در زمینه معارف ملل قدیم بحث راجع بمعارف اغلب آنها از رشته خاورشناسی خارج شده و هریک علم علیحده ای را بوجود آورده است. مثلاً بحث درباره معارف چین علم «چین شناسی » و هند «هندشناسی » و مصر «مصرشناسی » را تأسیس کرده است. گرچه اطلاعات کنونی ، راجع به ایران قدیم آنقدر زیاد است که ایجاب تأسیس علم «ایران شناسی » را می کند ولی باز در محافل فرهنگی ایرانیان خاورشناسی به مفهوم خاصی بکار میرود و آن کلّیه معارف غربیان است درباره فرهنگ اسلام و ایران زمین. لذا ما به تبعیت از عرف عام بحث خود را بدو قسمت می کنیم و بوجه اختصار به آن دو می پردازیم : 1- کار غربیان درباره معارف اسلامی. 2- کارآنها راجع به فرهنگ ایران زمین. 1- در قسمت اول ابتدا باید ببینیم که منابع علم اسلامی از کجا نشاءة گرفته و چگونه در اسلام سیر کرده است و بعد دقت کنیم که کار غربیان در این زمینه چه بوده است ؟ ظاهراًیونانیها اولین ملتی بوده اند که علوم رسمی را پی افکندند و تا آنجا که قدرت داشته اند سعی در تنقیح معارف کاهنان مصری و سومری کردند و با تحقیقات عمیق و حیرت انگیز خود این تتبعات عالمانه را کامل نمودند. بر اثر پیشرفتهای سریع رومی ها و پیدا شدن امپراطوری وسیع رومی ، معارف یونانی از غرب به شهرهای بزرگ روم رفت و در آنجا گسترش یافت. گرچه رومی ها این چراغ هدایت یونانی را فرا راه خود گرفتند ولی سلحشوری و جنگاوری آنان به آنها اجازت نداد که دامنه معارف یونانی را از جهت عمق وسعت دهند. آنچه کردند آن بود که نگذارند این چراغ بیکباره خاموش شود. دولت روم در اواخر عهد خود مصادف با حمله بربرها شد و بر اثر آن بدو قسمت شرقی وغربی تقسیم گردید. پایتخت روم غربی در همان ایتالیاماند و از آن روم شرقی بقسطنطنیه رفت. در قسطنطنیه بود که تمدن مشعشع بیزانسی پایه گذاری شد. سرگذشت معارف یونانی در غرب چنین بود: با افول دولت روم غربی علم و عالم بدیرهای مسیحی پناه بردند و برای چندین قرن کلیساها بظاهر نگاهدار علم یونانی شدند و تعصب مذهبی جای آزادی علم یونانی را گرفت و معارف کلیسایی برسر اروپائی پنجه زد و این دوره که در فلسفه به اسکولاستیک موسوم است دوره ای است که در تاریخ دیپلماسی قرون وسطی نام دارد. در این دوره فلسفه و علم بر همان مبناست که در یونان بود و اگر اضافتی نیز به آن شده اضافاتی است که راهبین و قدیسین کلیسا در تلفیق مذهب و دین کردند و متأسفانه در این تلفیقات همواره فلسفه و علم بار کوتاهی های مذهب را بدوش کشیدند. یعنی آنچه بظاهر مباین مذهب بود ولی با حقایق موافقت داشت بنفع مذهب شهید شد و سرانجام این شهادتها بدوره تفتیش و بازجویی افکار در دوره قرون وسطی کشید و این تفتیش عقاید آنقدر در زمینه ترور فکر و عقیده پیش رفت که دانشمندان و رهبران پرمغزی را به اتهام پوچ مخالفت با دین به آتش انداختند و زنده سوختند تا آنکه کم کم چراغ تجدید حیات علمی از پس این حجاب قرون وسطایی سر کشید و غربیان دوباره زمام علم و ادب را بدست گرفتند و پیش رفتند تا به این تمدن عمیق وسیع امروزی رسید. اما داستان و سرگذشت سیر علم یونانی در مشرق و اسلام بصورت دیگر بود. پس از ظهور اسلام و گسترش شعائر اسلامی و بوجود آمدن امپراطوری وسیع مسلمانها مشکل فرهنگی بزرگی پدید آمد که به آسانی قابل حل نبود، ملل مغلوب که غالباً واجد تمدن عمیق تر و پیشرفته تر از تمدن عرب بادیه نشین بودند و شکل حکومت آنها و فاصله یافتن این حکومت با خلق زحمت کش ایجاب می کرد که در نبرد با مسلمین جنگ ناکرده تسلیم اجنبی شوند اگرچه آن اجنبی از مار غاشیه بدتر باشد، پس از مغلوب شدن و بزیر سیطره درآمدن متوجه شدند که حکام و غالبین بر آنها آنچنان عقب افتاده و فقیرند که اگر آنی شمشیر خود را غلاف کنند و مخالف را زبان نبرند و چماق تکفیر بر سرش نکوبند باید مثل همه ملل فقیر و جاهل بخدمت ودریوزگی عالم روند و از آنها در مشکلات خود صلاح جویند. زمامداران اسلامی که به مسأله فقر فرهنگی خود واقف بودند در دویست سال اول حکومت با شمشیر بتمدنها تاختند و با ازدیاد وسعت زمین های مفتوح برخود بالیدند.دوره شمشیر که در این امپراطوری مثل همه امپراطوری های دیگر مستعجل بود بدوره فراغ و نیام کردن شمشیررسید و دیگر نتوانست کار کند. از جانب دیگر مغلوبان نیز بزبان اسلام شروع بسؤال و جواب کردند و افحام والزام به آرامی جای کشتار و قتل عام را گرفت. دستگاه خلافت در مقابل این سوءالات خود را یکباره صفرالکف یافت و نتوانست با ندای «حسبنا کتاب اﷲ» کار کند و سنگ تکفیر نیز بکار نیامد در نتیجه تسلط عرب بنام اسلام بر سر دوراهی قرار گرفت که یک راه بسقوط و انهدام امپراطوری عرب می کشید و دیگر بغنی کردن و از فقر بیرون آوردن آنها می انجامید. دربار عباسی خوشبختانه این بار کج سلیقگی نکرد و با انتخاب راه دوم امپراطوری قائم به شمشیر خود را از فقر نجات بخشید و با راه یافتن به گنجینه های علمی یونان دست به پایه گذاری تمدن و فرهنگی زد که میتوان گفت در دوره خود یکی از تمدنهای روشن بود. این که علم یونانی چگونه بدست عربها افتاد خود از داستانهای دلکش تاریخ علم است. «کارادوو» می گوید: عربها از سریانی ها علم یونانی را گرفتند توضیح آنکه پیش از تسلط اعراب طائفه «آرامی » که از نژاد سامی بودند و بزبان سریانی تکلم میکردند، بواسطه طول زمان دست بگنجینه های علمی یونانی بردند و با ترجمه های سریانی این معارف بشری شروع به نشر آن در بین همسایگان خود کرده بودند و به این ترتیب عربها معرفت یونانی را اول بار از برادران آرامی خود فراگرفتند. شهر «ادس » که در قسمت شمالی و ساحل غربی فرات قرار داشت و همانجاست که امروز«اورفه » می نامند از مدتها قبل مرکز مدنیت سریانی بود و مدرسه مشهوری داشت. از اواسط قرن دوم میلادی یعنی تقریباً پنج قرن پیش از هجرت بنیان گذار اسلامی دین مسیحی به سرزمین آرامی راه یافت و کتاب مقدس از روی متن عبری و ترجمه یونانی سبعینیه بزبان سریانی برگردانده شد کلیسا و دیر مسیحی بین قوم آرامی جای خود را باز کرد. آرامی ها در حدود قرن سوم کلیسای خود را تابع کلیسای یونانی کردند و ارتباط عمیق دیگری بین آنها با یونانی ها برقرار شد. و مرتباً طلاب مسیحی آرامی به «اورفه » می رفتند و درمدرسه آنجا به تحصیل می پرداختند در این مدرسه علاوه برآنها مسیحیان بین النهرین و ایرانی نیز کسب دانش میکردند و به آتش قیل و قالهای علمی دامن می زدند. این مدرسه که به «مدرسه ایرانیها» موسوم بود یکی از بزرگترین مراکز علمی عهد قدیم است و در دوره خود خدمات شایانی به بسط فرهنگ یونانی در شرق کرده است. این که چرا نام آن «مدرسه ایرانیها» بوده هنوز بطور دقیق معلوم نشده است شاید کثرت طلاب ایرانی یا بودن آن در قلمرو پادشاهی ایرانیان موجب این تسمیه باشد. باری همانطور که گذشت این مدرسه به پیشرفت علم یونانی خدمت شایانی کرد و موجب نشر آن در شرق شد. در اواخر قرن پنجم میلادی مذهب نسطوری در این مدرسه شایع گشت و بر اثر این شیوع مذهب زینون به سال 489 م. آنرا بست و جمع اهل تحقیق را به تفرقه و پریشانی کشید. دانشوران نسطوری مذهب این مدرسه که هم نمیتوانستند دست از دین خود بردارند و هم قیل و قالهای علمی برای آنان زیبایی خاصی داشت ، بار سفر بستند و به اکناف رهسپار شدند و نتیجه این کوچ و مهاجرت آنها تأسیس دو مدرسه «نصیبین » و «جندی شاپور»گردید. به سال 530 م. انوشیروان پادشاه ساسانی مدرسه جندی شاپور را افتتاح کرد و دانشوران نسطوری مذهب آرامی را به آنجا کشید و این مدرسه پس از فتح ایران بدست مسلمانها نیز باز بود و بقول «کارادوو» تا زمان عباسیان دوام داشت و خدمات شایانی به بسط علم در شرق و آسیای جنوب غربی کرد و در انتقال شعله دانش به عربها نیز مؤثربود. باری از آنچه گذشت برمی آید که آرامی ها در حدود پنج قرن چراغ حکمت یونانی را فرا راه طالبین داشتند و به آخر نیز سرمایه های خود را بگنجینه عرب سپردند. آرامی ها که از فلاسفه یونان بیشتر به ارسطو می پرداختند کارشان بعداً ثروت و سرمایه علمی فلسفه عرب شد. اعراب مستقیماً بدانش آرامی دست نیافتند و در این راه واسطه دیگری براه بود و آن سریانی های حران بودند که به «صابی » شهرت داشتند. این قوم در نشر فلسفه به اعراب کمک ذیقیمتی کردند. توضیح آنکه صابی ها دست به ترجمه کتب سریانی به عربی زدند و حتی در پاره ای از اوقات نیز خود مستقیماً بعضی از متون یونانی را ترجمه کردند و با این تراجم خود نقص ارث و سرمایه سریانی را برطرف نمودند. ورود فلسفه افلاطونیان جدید به اسلام و همچنین نشر کتب ریاضی یونانی در بین مسلمانها از جمله کارهایی است که قوم صابی به این زمینه کرده است . ترجمه های حرانی گرچه از کارهای نخستین فلسفه در بین مسلمانهاست ولی از لحاظ کمیت چندان واجد اهمیت نیست زیرا اغلب آنها نارسا و بر اثر نقل و انتقالهای متعدد از مدارک اصل واجد دست بردگی ها و مشکلات متعدد دیگر است. خوشبختانه بعد از این گروه دسته ای دیگر در بین مسلمانها پیدا شدند که غالبشان واجد مغزهای دقیق بوده و با عرضه کردن مطالب ترجمه شده بمغزهای خود نقص آنرا مرتفع کردند. یعنی غالب کتب ترجمه شده برای مرتبه دوم بزیر ذره بین دقیق مغز آنها قرار گرفت و مطالب آن نقد و اصلاح شد و با این وسیله رفع نقص بی دانشی مترجمین سریانی گردید. پونیون می گوید سریانیها آن قدر در ترجمه ولنگار بودند که غالباً با تعویض لغت یونانی به سریانی می پنداشتند که ترجمه متن صورت گرفته بدون آنکه در پی مفهوم روند ومقصود فیلسوف صاحب متن را بزبان سریانی برگردانند. علاوه بر آن زبان آنها نیز در مقابل زبان یونانی بسیار ضعیف و کم لغت بود، چه یونانی بزبانی تکلم میکرد که دائره لغاتش وسیع و می توان گفت از اوسع السنه جهان بوده و هست. در حالی که زبان سریانی بی حد مضیق و محدود بود. باری این ترجمه به دانشوران اسلامی عرضه شد و آنان نقادانه در تنقیح آنها کوشیدند یعنی متنهای دقیق فلسفه اسلامی را بر خود عرضه کردند و با کنجکاویهای خاص خود نارسایی های ترجمه را از پیش برداشتند ومقصود ابن الندیم در الفهرست که می گوید «نقله فلان » و«اصلحه فلان » همین ترجمه ها و نقدهاست. خلاصه فلسفه بدین ترتیب به اسلام راه یافت و دانش یونانی از این راه بین مسلمانها پخش شد و بازار قیل و قال مدارس آنان را گرم کرد. مسلمانها دیگر آن عرب شمشیرکش بی تمدن صدر اول نبودند و از برکت تمدن یونانی و ملل مفتوح صاحب فرهنگ و تمدن شدند. ذوق بدئی آنان در قالب این تمدن شکل گرفت و خشونت بادیه نشینی آنان در این شکل به لطف و زیبایی تبدیل شد و زبان تلطیف شده آنها در تکوین علم اسلامی نقشها بازی کرد. گرچه جزیرة العرب در طول تمدن اسلامی جز از لحاظ معنی قرآن و احادیث و اخبار چیزی به این تمدن تقدیم نکرده است ولی چون آنچه تقدیم کرده بخشش غالب به مغلوب و قوی به ضعیف بوده ، هسته قرار گرفته است و در همه انتقادات علمی ملاک و میزان سنجش شده است. البته مخفی نماند که چه افکار دقیقی با این حربه عربی بدست خلیفه جاهل در بوته اجمال گذاشته شد و یا چون حسین بن حلاج ها به اتهام لامذهبی بدار رفته اند. باری سیر تمدن و علم یونانی و وارثین آنها در دست مسلمانها یکی از زیباترین سیرهای تمدن است. مسلمانها با اخذ فرهنگ یونانی بازار دانش آنروز را گرم کردند و در مدارس خود گاهگاه بروی این تاروپودهای علمی یونان طرح نو درانداختند. طراحان که غالباً غیر عرب بودند آثار خود را بزبان عربی می نوشتند و بجهانیان عرضه می داشتند که بدبختانه غالب این نمودهای دقیق فکر بشری بنفع آن قوم غارتگر و پابرهنه و بی تمدن تمام شد. اروپا که در خواب قرون وسطی فرو رفته بود و اسکولاستیک بر دیرها و مغزها پنجه می زد و نیروی تعصب عجیب کاتولیک افکار را در نطفگی خفه می کرد اگر کار مسلمین غیر عرب نبود بی شک علم یونانی چون چراغ بی روغنی فرومی مرد و فقط مسلمانها بودند که با حفظ وتنقیح آن علم روغنی تازه به این چراغ کهن ریختند و آن شعله را تا زمان مترجمین اروپایی فروزان نگاه داشتند. توضیح آنکه اروپا از قرن پنجم هجری متوجه سستی علوم کلیسا شد و برای بسط دانش خود در پی منبع جدیدی گشت در کوشش خود ابتدا دستش به دانش و فرهنگ مسلمانها خورد و متوجه شد که با ترجمه آثار مسلمین می تواند در این تاریکی مظلم قرون وسطایی چراغ فرا راه خود دارد. و در طلب مقصود رهسپرد از این روز بود که می توان گفت تحقیقات خاورشناسی بمفهوم خاص خود ( که گذشت ) پایه گرفت. نخستین و معروفترین مترجم آثار عرب «قسطنطین » افریقایی بود که در قرطاجنه بدنیا آمد و در مونت کاسینو بسال 840 هَ. ق. بدرود زندگی گفت او آثار محمدبن زکریای رازی و علی بن عباس مجوسی و عده ای از کتب طبی عرب را بزبان لاتین برگرداند. یکی از اهالی کرمونا که بیشتر ایام خود را در طلیطله گذراند و در مدرسه ای خاص که برای مترجمین دائر بود بکار ترجمه دست زد جرارد است. او از سال 566 هَ. ق. در طلیطله سکنی گزید و فقط سال آخر عمر خود را که 583 هَ. ق. بود در کرمونا گذراند، این مترجم بزرگ که 73 سال عمر داشت اکثر کتب «کندی » و «خوارزمی » و «فارابی » و «زهراوی » و قانون بوعلی سینا وکتب رازی را به لاتینی برگرداند. کار اینان بحدی در اروپا مؤثر افتاد که از نیمه دوم قرن پنجم تا اوایل قرن هشتم هجری قمری بازار ترجمه از عربی به لاتینی چنان گرم شد که می توان گفت کتابی یافت نبود که از عربی به لاتینی برگردانده نشده باشد. مترجمان هم کارهای عربی شده یونانی را ترجمه کردند، و هم کارهای خود مسلمانها را. ما امروز به کتب لاتینی از آن دوران بر میخوریم که متن عربی آن در دست نیست ولی متن لاتینی آن بدست است. چون کتاب «الاسطرلاب و العمل بها» از ماشأاﷲ منجم معروف عهد منصور عباسی که اصل عربی آن موجود نیست ولی ترجمه لاتینی آن بدست است و در قرن شانزدهم نیز مکرر چاپ شده است. باری مسلمانها چه مستقیم وچه غیر مستقیم اکثر کتب یونانی را به عربی درآوردندو در دوران ترجمه لاتین نیز اکثر کتب عربی بزبان لاتین برگردانده شد. این ترجمه ها آنقدر ادامه داشت تا آنکه نهضت رنسانس در اروپا پیش آمد و بازار دارالفنونها و مراکز علمی گرم و شعب علوم بشری مورد توجه و اقبال و تدقیق واقع شد. در این مرحله بود که اروپا بدانش خاورشناسی چون سایرعلوم پرداخت و فرهنگ ملل خاور را دیگر از دید ترجمه ننگریست و بترجمه اکتفاء نکرد.دین اسلام و تمدن مسلمین و زبان عربی و اقوام مقیم در جزیرةالعرب بصورت دیگر تحت نقادی قرار گرفت و دانش خاورشناسی در این زمینه ترقی محسوس کرد. پفان موللر آلمانی کتابی بنام «کتابچه ادبیات اسلام »، در سال 1923 م. منتشر کرد و در آن بطور مبسوط کارهای علمیی که اروپائیان نسبت بفرهنگ اسلامی و پیغمبر اسلام و قرآن و شریعت و رد بر اسلام ازقرن یازدهم کرده بودند شرح داد. ما در این کتاب به سه قسم اطلاع برمیخوریم که گردآورنده سعی در تبیین آنها کرده است : 1- اطلاعات نخستین اروپائیان در زمینه فرهنگ مسلمین و بنیان گذار دین اسلام. در این زمینه اطلاعات موجود در آن کتاب غالباً مبتنی بر افسانه ها و طعن های بی جا و نارواست. 2- اطلاعاتی که تا حدی پایه علمی دارد و فراهم آورنده آن سعی کرده است تا در افسانه ها دست برد و مسائل را از طریق علمی بنگرد. متأسفانه با همه این سعی و کوشش گاهگاه باز چشم به افسانه ها برمیخورد. در این قسمت دانشورانی چون «مونی « » ژان انتوان گر» «پوکوک « » لایب نیتس » و «لسینک » و «هامرپور گستال » و «گانیه » و عده دیگری هستند که پاره ای از آنها بی جهت خصومت ورزیده و پاره دیگر بی دلیل مداحی کرده اند. در این دوره است که بشخصی بنام «سیل » برمیخوریم که قرآن را ترجمه کرده و تا حدی در کارهایش نیز از تعصب بدور است. البته کارهای دانشمندان بزرگی چون : «بولن ویلیه » و «کارلایل » و «واشنگتن ایروینگ » در این زمینه بسیار قابل توجه است. 3- اطلاعات بسیار عمیق و دقیقی است که بحث آن از قرن نوزدهم مسیحی شروع شده و هنوز ادامه دارد. در سال 1843 م. «گوستاوویل » کتابی در تاریخ حیات بنیان گذار دین اسلام و تعلیمات او نگاشت و تحقیقات خود را بر اساس کتب اسلامی و سنت و سیرت قرار داده علاوه بر او «سرویلیام مویر» انگلیسی نیز کتاب «حیات محمد» و «خلافت » را در این زمینه منتشر کرده است. در قرن نوزدهم میلادی «اشپرنگر» آلمانی کتاب معروفی در سه جلد انتشار داد که مورد دقت اهل نظر قرار گرفت. «نولدکه » بعد از او رساله ای در باب پیغمبر اسلام تألیف نمود و معتدلانه و نسبتاً بی طرفانه تر از اینها اظهار نظر کرد. نولدکه غیراز آن کتابی به نام تاریخ قرآن انتشار داد که از مهمترین کتب زمان خود است این مستشرق عالی مقام آنقدر ورزیدگی در کار خود داشت که تحقیقاتش در این زمینه ها هر یک مُبدء و مُبدع سبک جدیدی شده است. «اگوست مولر» بواسطه کتاب معروف خود بنام «اسلام در شرق و غرب » شهرت بسزائی پیدا کرده است. این کتاب که نسبت بمطالب قبل از اسلام نیز توجه زیادی کرده و فصولی مربوط به تاریخ عرب قبل از اسلام در آن آمده است حاوی مطالب جالب توجهی در این زمینه میباشد. البته در اینجا اززحمات فراوانی که غربیان راجع بزبان و خط و تاریخ اقوام عربی قدیم یعنی «معینی » و «سبائی » و «قتبانی » و«حضرموتی » و «نبطی » و «صفائی » کشیده اند ذکری بمیان نمی آید چه خود حاوی تاریخ علیحده است و در این زمینه سعی «هالوی » یهودی فرانسوی که چهارصد کتیبه یمنی را بزحمت خواند و کار «گلازر» آلمانی که بیش از هزار کتیبه یمنی را بدست آورد نیز قابل بحث و ذکر است. حال که سخن بدینجا رسید سزاوار است که از کارهای «هانریخ مولر» اطریشی و «لیتمان » آلمانی و «مورتمان » و «هومل » و «اوتینگ » و «هانس » و «ریکمان » بلژیکی نام ببریم. این دانشوران که در کتیبه های قدیم عرب زحمت کشیدند و اطلاعات جامع و مانعی نسبت بنوشته های عرب قبل از اسلام بدست آوردند کارشان بسیار با ارزش و اهمیت است. آنها کسانی اند که تاریخ عرب را از هزار سال قبل از مسیح منظم کرده و با کوشش مداوم خود نسبت به این قسمت تاریک تاریخ عرب روشنی داده اند. کارهای «لودوف کرل » و «هوبرت گریمه » که هر دو آلمانی هستند ودر زمینه دین اسلام و قرآن و حیات مؤسس این دین و جانشینان او کار کرده اند بسیار قابل دقت است. گریمه در کار خود تحقیقات مفصلی در باب عرب و اسلام دارد و عقاید غریبی در اصل اسلام و ظهور آن و جنبه های اقتصادی این دین اعلام میدارد و معتقد است دین اسلام در هنگام بوجود آمدن نوعی سوسیالیزم را در مکه برقرار کرد وبعبارت دیگر نهضت اسلامی در مکه نوعی نهضت سوسیالیستی بود. سنوک هورخرونیه «هولاندی » نیز تحقیقات جالبی در باب زندگی پیغمبر و قرآن و اصول اساسی اسلام دارد و نیز مدتی در عربستان و مکه زندگی نمود و کارش درباره مکه از بهترین کارها در این زمینه است. علاوه بر آن وی بهترین کتاب قدیم عربی را راجع بمکه طبع و نشر کرد. «فرانتس بوهل » دانمارکی نیز کتابی بزبان دانمارکی درباره تعلیمات پیغمبر و کتابی به انگلیسی راجع به حالات پیغمبر نوشت و در 1906 م. نیز مقاله مبسوطی به آلمانی در این زمینه نگاشت. او که در تحقیقات خود بسیار دقیق و منصف و معتدل بود محیط پیغمبر اسلام و مکه را بخوبی تحلیل و تحقیق کرد. «مارگلیوث » استاد معروف اکسفورد که از یهودیان انگلیسی است از سال 1905 م. تحقیقات زیادی در کتب خود کرد و مقالات زیادی نیز راجع به پیغمبر اسلام انتشار داد و در دائرة المعارف اسلامی نیز مقاله پیغمبر اسلام از قلم اوست ، این تحقیقات گرچه از شاهکارهای علمی کنونی است ولی متأسفانه تعصب شدید او بر ضد دین اسلام تا حدی بعضی از نوشته های او را از حقیقت دور ساخته است او که در کارهای خود از هیچ منبع قابل استفاده ای در نگذشته گاهگاه با این تعصب بیجهت خود قدری خود را موهون کرده است. «گولدزیهر» نیز یکی دیگر از دانشوران مغرب زمین است که تحقیقات عالمانه درباره اسلام و تمدن اسلامی و احادیث و مذاهب متعدد مسلمانها و همچنین مباحث فقهی دارد که از شاهکارهای غربیان در این زمینه است بدبختانه این دانشمند بزرگوار نیز از تعصب ضد اسلامی بر کنار نبوده و بعضی از کارهایش بر اثر این تعصب تا حدی خارج از دائره تحقیق شده است «کتانی » ایطالیائی سنگ بزرگ دیگری در بنای تاریخ اسلام گذاشت گرچه عقاید و استنتاج های بسیار معتدل و مبنی بر واقعبینی اظهار کرد ولی کتاب خود را بپایان نرساند و تا جلد چهارم که بسال چهلم هجرت می رسد دیگرپیش نرفت کار او که از بهترین کارهای خاورشناسان دراین زمینه است متأسفانه ناتمام مانده و بعداً نیز فسخ عزیمت از تصمیم خود بنگاشتن و اتمام این کتاب کرد و تحقیقاتش بپایان نرسیده ختم شد. تتبعات «لامنس » کشیش فرانسوی که از پرکارترین و کثیرالتألیف ترین و عمیق ترین خاورشناسان عالم است بسیار با ارزش میباشد. کتاب «مهد اسلام » او شهرت زیادی پیدا کرد. ولی این کشیش چون مارگلیوث به درد تعصب ضد اسلامی گرفتار بود و نیز میل وافری به بنی امیه داشت و همین تعصب و کج سلیقگی او باعث شد که مورد انتقاد اهل فن قرار گیرد و نولدکه نظریه او را مبنی بر سستی و مجعول بودن غالب احادیث اسلامی نمی پسندد و طرفداران بسیار نیز ندارد. البته گلدزیهر در مسأله ٔشک در انتساب احادیث بمصادر حدیث با او سهیم و شریک است ولی بهیچوجه مانند او معتقد به سستی و مجعول بودن اغلب آنها نیست و حق هم بر خلاف نظر لامنس میباشد. «توراندره » سوئدی که بسال 1917 م. در استکهلم کتاب خود را انتشار داد در باب بعضی از روابط اسلام با ادیان دیگر مطالبی در میان آورده که تحقیقاتش تا حدی قابل اهمیت است. باری اگر درزمینه خاورشناسی بکار دانشوران اروپایی یعنی خاورشناسان دقت شود به سه گونه خاورشناس برمیخوریم یکی ازآنها کارشان با انتقاد و دیدشان بر نقص اسلام است و دیگر روش معتدل دارند و چون قبلی ها پابند تعصب ضد اسلامی نیستند و سوم دانشورانی که با تحسین به اسلام و مسلمانی نگریسته و چشم نقص بینی خود را به کمال نگرائی بدل کرده اند. این بود بحث بسیار مختصری از زحمات غربی ها درباره تمدن و فرهنگ اسلامی و حال به قسمت دوم بحث خود که کار خاورشناسان در شناسایی فرهنگ ایران است میپردازیم و بوجه اختصار پاره ای از آنها را گوشزد میکنیم. گرچه اطلاعات وسیع غربی در این زمینه آنقدر فراوان شده که تأسیس علم ایران شناسی را ایجاب می کند و اتفاقاً هم اروپائیان در این اواخر بچنین علمی توجه کرده و در بنیان گذاری آن اقدام نموده اند ولی باز در نزد ما ایرانیان اینگونه تحقیقات علمی در تحت اصطلاح «خاورشناسی » قرار میگیرد. درباره کار غربیان نسبت بشناسایی فرهنگ ایران زمین ظاهراً باید مطلب را به دو قسمت تقسیم کرد و به آن پرداخت. یکی کارهایی که آنها راجع بتمدن ایرانیان در قبل از اسلام کرده اند و دیگر کارهایی که درباره تمدن و فرهنگ ایرانیان بعد از اسلام انجام داده اند. در قسمت اول ما ذیلاً به اجمال بکارهای غربی نسبت به سه خط میخی و اوستایی و پهلوی توجه می کنیم که موجب شناسایی تمدن ایران قدیم شد:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

استشراق شرق شناسی .

فرهنگستان زبان و ادب

[جامعه شناسی] ← شرق شناسی

دانشنامه آزاد فارسی

خاورشناسی (orientalism)
(یا: شرق شناسی) رشته ای از معارف بشری که دربارۀ زبان و علم و ادب ملل مشرق زمین بحث می کند. در مفهومی عینی و تاریخی، این اصطلاح برای بیان نوعی تسلط غرب بر شرق به کار رفته است. از آن جا که موضوع این علم فرهنگ ملل خاور است، دامنۀ آن بسیار گسترده است و خود به شاخه های مهمی چون اسلام شناسی، ایران شناسی، هندشناسی، چین شناسی، مصرشناسی، ترک شناسی، عرب شناسی و جز آن تقسیم می شود. خاورشناسی به طور کلی مطالعه و بررسی تاریخ، زبان و ادبیات، قوم شناسی، هنرها و ادیان، و یادمان های مادی و معنوی ملل گوناگون مشرق زمین است. اگرچه شرق شناسی پدیده ای نسبتاً جدید و نوظهور است، اما شناخت شرق و اندیشه های پیرامون آن به گذشته های دور باز می گردد. تفکیک جهان از نظر فرهنگی به دو بخش غربی و شرقی از دیرباز وجود داشته است و ردّ پای آن حتی در نخستین کتیبه ها و سنگ نوشته ها به چشم می خورد. امروزه گسترش ارتباطات از یک سو، و برخوردهای سیاسی ـ نظامی میان جوامع از سوی دیگر، موجب تبادل فرهنگی کشورهای شرقی و غربی شده است. دربارۀ پیشینه و سیر تحولات خاورشناسی به طور اعم و ایران شناسی به طور اخص می توان گفت که از گذشته های دور، در زمان تماس و برخورد ایرانیان با یونانیان و رومیان، نخستین منابع شرق شناسی پدید آمده است. از قرن ۱۲م روابط تجاری و سیاسی و دینی غرب و شرق بیشتر شد. بعدها با کشف کتیبه های هیروگلیف و میخی توجه به عصر باستان اوج گرفت. با این کشفیات و سفرهای دانشمندان اروپایی به مشرق زمین، خاورشناسی به شاخه های مختلف تقسیم شد و رشد چشمگیری یافت. کسانی چون کارپینی و مارکوپولو نقش مهمی در شناساندن مشرق زمین به غربیان ایفا کردند. درپی رشد صنعت در اروپا و ضرورت یافتن بازار و مواد اولیه، سفر به نواحی بکر مشرق زمین افزایش بیشتری یافت. در قرن های ۱۶ و ۱۷ در فرانسه و انگلیس نخستین کتب عربی به چاپ رسید و آموزش زبان های فارسی، ترکی و چینی در مراکز دانشگاهی اروپا رواج گرفت. سفرنامه های مهم کسانی چون شاردن، آدام اولئاریوس، پیترو دلاواله و تاورنیه انتشار یافت و دانشگاه های لیدن، پاریس و آکسفورد در گردآوری و فهرست نویسی نسخ خطی شرقی اولین گام ها را برداشتند. در قرن های ۱۷ و ۱۸ در محافل شرق شناسی غرب گرایشی نو پدید آمد، که برخلاف دیدگاه بعضاً مغرضانۀ خاورشناسان پیشین، نگرشی مثبت به ارزش های مشرق زمین داشتند و به خلق آثاری متأثر از فرهنگ شرق پرداختند. از نیمۀ دوم قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹، خاورشناسی رفته رفته به روش و چارچوب علمی کنونی خود دست یافت، و شبکه ای از انجمن های خاورشناسی مانند انجمن آسیایی بنگال، پاریس و لندن شکل گرفت. از ۱۸۷۳ به بعد کنگره های جهانی خاورشناسی، با هدف تبادل اطلاعات میان خاورشناسان، به تناوب برگزار شده و نشریات ویژۀ خاورشناسی و نتایج پژوهش های خاورشناسان منتشر شده است. در سال های پس از جنگ جهانی دوم علم و فن خاورشناسی پیشرفت قابل ملاحظه ای کرد و تخصصی تر شد؛ اگرچه در این دوره، قطبی شدن جهان و آغاز جنگ سرد بر مطالعات شرقی اثر گذارد. امروزه در سراسر جهان، با پیشرفت همه جانبۀ علم و گسترش رسانه های خبری، همگان از پژوهش ها و دستاوردهای خاورشناسان اطلاع می یابند. در گذشته خاورشناسی بعضاً به صورت پراکنده و غیرحرفه ای و یا به عنوان ابزاری در دست استعمار غرب برای نفوذ در فرهنگ و اندیشه های ملت های شرق بود، اما هم اکنون به صورت رشته ای دانشگاهی با شاخه ها و گرایش های گوناگون درآمده است. خاورشناسی در شکل دادن به افکار جوامع شرقی نسبت به فرهنگ و تاریخ خود بی تأثیر نبوده است. شماری از مستشرقان بزرگ در شاخه های مختلف از این قرارند: سیلوستر دوساسی (۱۷۵۸ـ۱۸۳۸)، هاینریش لیبرخت فلایشر (۱۸۰۱ـ۱۸۸۸)، آدولف فون شاک (۱۸۱۵ـ۱۸۹۴)، فرانتس وُپْکه (۱۸۲۶ـ۱۸۶۴)، راینهارت دوزی (۱۸۲۰ـ۱۸۸۳)، میخائیل دِخویه (۱۸۳۶ـ۱۹۰۹)، تئودور نولدکه (۱۸۳۶ـ۱۹۳۱)، ادوارد براون (۱۸۶۲ـ۱۹۲۶)، رینولد الین نیکلسون (۱۸۶۸ـ۱۹۴۵)، کارل بروکلمان (۱۸۶۸ـ۱۹۵۶)، لوئی ماسینیون (۱۸۸۳ـ۱۹۶۲)، یوزف شاخت (۱۹۰۲ـ۱۹۶۹)، هانری کُربَن (۱۹۰۳ـ۱۹۷۸)، ایگناتس گلدزیهر (۱۸۵۰ـ۱۹۲۱)، آرتور جان آربری (۱۹۰۵ـ۱۹۶۹) و کارل هاینریش بکر (۱۸۷۶ـ۱۹۳۳). نیز ← ایران شناسی

پیشنهاد کاربران

خاورشناسی یا شرق شناسی به رشته ای گفته می شود که درباره کشورهای شرقی گفتگو می کند و درباره شرق قضاوت کرده و واقعیت های آن را بررسی و تفسیر می کند.
ادوارد سعید در مقدمهٔ کتاب معروف خود، شرق شناسی، این مفهوم را این گونه تعریف می کند: «خاورشناسی عبارت از نوعی سبک فکری است که بر مبنای یک تمایز شناختی و شناخت شناختی است که میان «شرق» و ( غالب موارد ) «غرب» قرار دارد. »[۱]
...
[مشاهده متن کامل]

پیوند به بیرون [ویرایش]
مدخل در لغت نامه دهخدا
خاورشناسی در وبگاه الشیعه
منابع [ویرایش]
↑ سعید، ادوارد، شرق شناسی، ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۱۵ - ۱۶
این یک نوشتار خُرد پیرامون فرهنگ است. با گسترش آن به ویکی پدیا کمک کنید.
رده های صفحه: خاورشناسینظریه های زیبایی شناسی
از ویکی پدیا
قس عربی
الاستشراق ظاهرة هامة وتعتبر دراسة کافّة البنى الثّقافیّة للشّرق من وجهة نظر غربی، وتستخدم کلمة الاستشراق أیضاً لتدلیل تقلید أو تصویر جانب من الحضارات الشرقیة لدى الرواة والفنانین فی الغرب. المعنى الأخیر هو معنى مهمول ونادر استخدامه، والاستخدام الأغلب هو دراسة الشرق فی العصر الاستعماری ما بین القرن الثامن عشر والتاسع عشر. لذلک صارت کلمة الاستشراق تدل على المفهوم السلبی وتنطوی على التفاسیر المضرّة والقدیمة للحضارات الشرقیة والناس الشرقیین. وجهة النظر هذه مبیَّنة فی کتاب إدوارد سعید الاستشراق ( المنشور سنة 1978 ) .
محتویات [أخف]
1 مراحل الاستشراق
2 تاریخ الاستشراق
3 المستشرقون الحقیقیون
4 وصلات خارجیة
[عدل]مراحل الاستشراق
من أبرز المراحل الّتی یُقسّم إلیها الاستشراق ما ذهب إلیه الدّکتور المبروک المنصوری فی کتابه "الدّراسات الدّینیّة المعاصرة من المرکزیّة الغربیّة إلى النّسبیّة الثّقافیّة: الاستشراق، القرآن، الهویّة والقیم الدیّنیّة"، إذ قسّم الاستشراق إلى ثلاث مراحل أساسیّة هی: الاستشراق الاستعماری: Colonial Orientalism: ویشمل کلّ ما أٌنتج من بدایة تشکّل هذا التوجّه مع الحرکة الرّومانسیّة الغربیّة إلى حوالى 1960. الاستشراق ما بعد الاستعمارای: Post Colonial Orientalism: وهو التوجّه الّذی تشکّل فی المرحلة ما بعد الاستعماریّة. ویرتکز أساسا على الجانب الثّقافیّ واللّغویّ وقد تلبّس لبوسا جدیدا. الاستشراق الجدید: New Orientalism: وهو التیّار الّذی تشکّل فی بدایة هذا القرن. وقد دشّنه کریستوف لکسنبرغ بکتابه "القراءة السّریانیّة الآرامیّة للقرآن" [1].
[عدل]تاریخ الاستشراق
من الصعب أن نکون دقیقین عن أصل الفرق بین الغرب والشرق. لکن ازدهار المسیحیة والإسلام خلق خلاف حضاری کبیر بین أوروبا المسیحیة والشرق وشمال أفریقیا الإسلامی. فی العصور الوسطى کان الأوروبیین المسیحیین یرون المسلمین کأعداء جهنمیین لهم. وکان معرفة الأوروبیین للحضارات أبعد شرقاً من الشرق الإسلامی أکثر خیالاً. ولکن کان هناک معرفة قلیلة للحضارات الهندیة والصینیة من حیث کان تأتی سلع غالیة مثل السیرامیک والحریر. وبکثرة الحملات الاستعماریة والاستکشافیة صار هناک تمییز بین الحضارات الغیر کاتبة، مثل فی أفریقیا والامیرکاتین، والحضارات الکاتبة والمثقفة فی الشرق.
فی القرن الثامن عشر، المفکرین المنورین یصفون أحیاناً جوانب من الحضارات الشرقیة کأحسن من الغرب المسیحی. مثلاً: فولتیر روَّج البحث والدراسة عن الزردشتیة، فی أنها دیانة تدعم الربوبیة العقلانیة أحسن عن المسیحیة. آخرین مجدوا التساهل الدینی فی الشرق الإسلامی بدلاً من الغرب المسیحی، أو منزلة العلم فی الصین والشرق عامةً. مع ترجمة الافیستا واکتشاف اللغات الهندوروبیة، وضِّح الاتصال بین التاریخ الشرقی والغربی القدیم. ولکن صار ذلک الاکتشاف فی وسط المنافسة بین فرنسا وبریطانیا فی الهیمنة على الهند، وکان الاکتشاف متعلق فی فهم الحضارات المستعمرة کی یتحکم علیها المستعمر بسهولة. ولکن الاقتصادیین اللیبیرالیین مثل جیمس میل ذم الأمم الشرقیة بأن الحضارات تلک کانوا ثابتات وفاسدة أو فاسقة. حتى کارل مارکس وصف أسلوب التصنیع الأسیاوی کرافضة التغییر. والمبشرین المسیحیین کانوا یثلبون الدیانات الشرقیة کمجرد خرافات.
فی المعنى الاصطلاحی: علم یقضی بمسائل الشرق ودراسة وتحلیل واقعه، وبعبارة أخرى: هو الدراسات التی تتعلّق بالشرق. أمّا المعنى اللغوی للفظ ( شرق ) بالإنجلیزیة فهو ( بالإنکلیزیة: Orient ) ، والدول الشرقیة تسمّى ( The orient ) ، والإنسان الشرقی ( بالإنکلیزیة: Oriental ) ، وکلّ من یبحث فی تاریخ الشرق وأحوال أُممه یُدعى ( بالإنکلیزیة: Orientalist ) أو مستشرق.
الاستشراق ظهور الاستشراق یعتبر الاستشراق حدیث الظهور إلاّ أنّ معرفة الشرق وما یتعلّق به من أفکار فذلک یعود إلى الأزمان الغابرة، ویؤیّد ذلک ما عثر علیه فی التنقیبات من النقوش الأثریة على الأحجار، ثمّ تلت ذلک حرکة الاستشراق فی القرون الوسطى، لتؤکّد ذلک من خلال الوقائع التاریخیة والنصوص الجغرافیة، وکتب الأسفار وغیرها.
أمّا ما هو الزمن الذی أخذ فیه الاستشراق نموّه الحقیقی، وأصبح علماً یُدرّس، فیمکن القول: إنّ المساعی التی بذلها الباحثون من إیطالیا وبریطانیا والبرتغال لدراسة الشرق، کان فی القرن الخامس عشر والسادس عشر المیلادی، وکان من بینهم على سبیل المثال توماس هربرت.
کان هذا الباحث الشاب ذکیاً وماهراً، استطاع الوصول إلى السواحل الجنوبیة لإیران قادماً من الهند، بالتنسیق مع السفیر البریطانی آنذاک، فبدأ بکتابة بحوثه حول إیران والإیرانیین. فی القرن السابع عشر والثامن عشر أخذ الاستشراق بالانتشار حتّى أنّ کتاب ( کلستان سعدی ) طبع لأوّل مرّة فی أوروبا خلال تلک الفترة.
ومنذ أواخر القرن السابع عشر المیلادی أصبحت مدینتا لندن وباریس من المراکز الرئیسیة فی تدریس الاستشراق، ثمّ توسّع حتّى أصبحت أکثر البلدان الأوربیة فی الوقت الحاضر لدیها معاهد خاصّة بتدریس الاستشراق بجمیع أقسامه، وتخرّج فی کلّ عام أعداداً کب . . .

بپرس