خانگی

/xAnegi/

مترادف خانگی: منسوب ومربوط به خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه پرورد ، خانه زاد، اهلی، دست پرورد ، درونی، داخلی ، خودی، خودمانی

متضاد خانگی: بازاری، وحشی، بیگانه، غریبه

معنی انگلیسی:
home-grown, domestic, house-made, home-baked, internal, civil, pet, needlewoman, home, homemade, household, free-range, home-brew, housebroken

لغت نامه دهخدا

خانگی. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) متعلق و منسوب بخانه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 385 ). ج ، خانگیان : غریو از خانگیان وی و اهل حرم برآمد. ( تاریخ بیهقی ).
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم.
خاقانی.
از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. ( سندبادنامه ص 338 ).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی.
سعدی.
شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم.
حافظ.
|| خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی ؛ کنایه از شراب خانگی :
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی.
حافظ.
- سرکه خانگی ؛ سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی ؛ شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد :
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع.
حافظ.
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش.
حافظ.
|| سر بخانه. غیر ولگرد. مقابل بازاری :
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری.
سعدی.
|| اهلی. حیوان دست پرورده. مقابل وحشی. ( ناظم الاطباء ) :
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.
سعدی ( طیبات ).
|| هم منزل. یک خانه. قرین در منزل :
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.
منوچهری.
|| یگانگی :
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است.
|| ( اِ ) نان در خانه پخته. || قسمی از کلیچه است. || ماکیان. || گنجشگ. || روسپی. قحبه. فاحشه. ( ناظم الاطباء ).

خانگی. ( اِخ ) نام فرستاده قیصر روم است به خسروپرویز. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب و مربوط به خانه . ۲ - آنچه در خانه تهیه کنند:شیرینی خانگی نان خانگی . ۳ - زنی که در خانه بسر برد . ۴ - مرغی که در خانه نگهداری شود مقابل وحشی : مرغ خانگی کبوتر خانگی . ۵ - درونی داخلی : (( شکایت از که کنم خانگی است غمازم ) ) . ( حافظ )
نام فرستاده قیصر روم است به خسروپرویز

فرهنگ معین

(نِ یا نَ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب و مربوط به خانه . ۲ - آن چه در خانه تهیه کنند. ۳ - حیوانی که در خانه نگهداری شود.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به خانه: لوازم خانگی.
۲. ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است: کبوتر خانگی، مرغ خانگی.
۳. تهیه شده در خانه: نان خانگی، شراب خانگی ام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع (حافظ: ۵۹۰ ).

مترادف ها

domestic (صفت)
بومی، اهلی، رام، خانگی، خانوادگی

indoor (صفت)
داخلی، خانگی، درونی، زیر سقف

household (صفت)
خانگی

homemade (صفت)
خانگی، وطنی، خانه بافت، ساخت میهن

homebred (صفت)
طبیعی، خانگی، دیمی

homelike (صفت)
راحت، خانگی

فارسی به عربی

داخلی , عائلة , محلی , محلی الصنع

پیشنهاد کاربران

بپرس