خانک
لغت نامه دهخدا
خانک. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک. واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری طرخوران و 18 هزارگزی تفرش و 6 هزارگزی بند ساوه. ناحیه ای است واقع در دامنه کوهسار با آب و هوای مناطق سردسیری و دارای 400 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک وفارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و گردو و بادام و توتون و بن شن و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم و گلیم بافی است و راه مالرو میباشد. مزرعه : خرک ، ون آباد، سارک ، قنات ولی ، حاجی خلیل جزء این ده است. در کوه قزل قیه طلا و در کوه دمرپوخی آهن وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
خانک. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلنگور بخش خاش شهرستان زاهدان. واقع در 28 هزارگزی باختر خاش و 8 هزارگزی باختر شوسه خاش به زاهدان. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرمسیر و مالاریایی و دارای 200 تن سکنه که سنی مذهب و بلوچی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود و محصولاتش غلات ، لبنیات ، ذرت و پنبه است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آنجا مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فرهنگستان زبان و ادب
{cell} [شیمی] وسیله ای به شکل مکعب مستطیل، معمولاً از جنس کوارتز، که نمونۀ مورد آزمایش در آن قرار داده می شود
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
کاربرد نمونه ی معانی زیر را در ادبیات فارسی نیافتم ولی می توان با استفاده از پس وندها، واژه های جدید برای افاده ی مفاهیم جدید ساخت. پیش نهادها:
۱ - خانه ی کوچک؛ ترکیب خانه ک ( تصغیر ) به قرینه ی اتاقک ( اتاق کوچک ) بامَک ( بام کوچک ) ، شاخک ( شاخ کوچک )
... [مشاهده متن کامل]
۲ - خان کوچک؛ ترکیب خان ک ( تصغیر ) ، سفره ی جمع وجور، به قرینه ی بالشتک ( بالش جمع وجور ) ،
۳ - خان کوچک؛ ترکیب خان ک ( تحبیب، تکریم ) حاکم عزیز؛ حاکم بزرگ
۱ - خانه ی کوچک؛ ترکیب خانه ک ( تصغیر ) به قرینه ی اتاقک ( اتاق کوچک ) بامَک ( بام کوچک ) ، شاخک ( شاخ کوچک )
... [مشاهده متن کامل]
۲ - خان کوچک؛ ترکیب خان ک ( تصغیر ) ، سفره ی جمع وجور، به قرینه ی بالشتک ( بالش جمع وجور ) ،
۳ - خان کوچک؛ ترکیب خان ک ( تحبیب، تکریم ) حاکم عزیز؛ حاکم بزرگ