خانه ای ساختم برای نشست
خود نشست و مرا مسافر کرد.
استاد ( از آنندراج ).
ز دل شکستگی آه از جگر زبانه کشیدکه خانه چون بنشیند غبار برخیزد.
اشرف ( از آنندراج ).
از نشینندگان کسی چو نماندعاقبت چون نشست خانه ما.
اشرف ( از آنندراج ).
|| در خانه نشستن ؛ انزوا اختیار کردن. عزلت گرفتن. گوشه گرفتن.