خانه داران ز جور خانه بران
خانه خویش مانده با دگران.
نظامی.
|| خادم خانه. پاسبان خانه. ( غیاث اللغات ). کنایه از ملازم و مقیم در خانه که سرانجام باید پاسبانی خانه بعهده او باشد. ( آنندراج ) : ای خانه دار ملک و دین تیغت حصار ملک و دین
بهر عیار ملک و دین رأی تو معیار آمده.
خاقانی.
خانه زادند و بنده در شاه خانه داران خاندان ملوک.
خاقانی.
چون حیدر خانه دار اسلام شاهنشه خاندان دولت.
خاقانی.
همه خوشه چینند و من دانه کارهمه خانه پرداز و من خانه دار.
نظامی.
ناز با آن بی دماغی از پرستاران اوست فتنه با آن بیقراری خانه دارچشم تست.
صائب ( از آنندراج ).
عاقبت چشم ترم از اشک خواهد شد سفیدخانه ویران میشود چون طفل گردد خانه دار.
غنی ( از آنندراج ).
هنوز کلبه من از متاع بی برگی چنان پر است که صد جغد خانه دار من است.
سلیم ( از بهار عجم ).