خانق

لغت نامه دهخدا

خانق. [ ن َ / ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) خفه کننده گلو. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || شعب تنگ. شکاف تنگ. || کوچه باریک. ( منتهی الارب ). || کابوس. ( بحر الجواهر ). جاثوم. نیدلان. بَختَک.

خانق. [ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) نام ناحیتی بوده ببلاد نزار. یاقوت چنین آرد: ابومنذر گفت : نقل کرده اند که ایادبن نزار و برادران در تهامه و حدود آن زندگی میکردند ناگاه بین آنها جنگ درگرفت و طایفه مضر و ربیعه دو فرزند دیگر نزار را علیه ایاد یاری کردند و بین آنها در خانق ، که حال از بلاد کنانةبن خزیمة است ، جنگ درگرفت و در این جنگ ایاد هزیمت یافت. یکی از بنی حفصةبن قیس بن عیلان در ذم ایاد گفته است :
ایاداً، یوم خانق ، قد وطئنا
بخیل مضمرات قد برینا
ترادی بالفوارس کل یوم
غضاب الحرب تحمی المحجرینا
فابنا بالنهاب و بالسبایا
و اضحوا فی الدیار مجدلینا
( از معجم البلدان یاقوت حموی ).

فرهنگ فارسی

خفه کننده، راه تنگ، کوچه باریک
۱ - ( اسم ) خفه کننده . ۲ - (اسم ) راه: تنگ کوچ. تنگ و باریک .
نام ناحیتی بوده ببلاد نزار .

پیشنهاد کاربران

بپرس