خامیاز

لغت نامه دهخدا

خامیاز. ( اِ ) خمیازه و دهان دره را گویند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبه خواب. آسا. باسک. پاسک.فاژ. فاژه. شوباء. ( شرفنامه منیری ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). افزاء. فنجا. ( ناظم الاطباء ). تَثاؤُب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ثَاءَب. ( منتهی الارب ). خامیازه :
این نمیدانم ولی هستی من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز.
مولوی ( از جهانگیری ).
رجوع به «خامیازه » و «خمیازه » شود.

فرهنگ فارسی

خمیازه، خامیازه
( اسم ) ۱ - حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد . ۲ - دهان دره .

فرهنگ عمید

= خمیازه: آن چنان کز عطسه و از خامیاز / این دهان گردد به ناخواه تو باز (مولوی: ۶۴۹ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس