خامکار

لغت نامه دهخدا

خامکار. ( ص مرکب )آنکه بی تجربه و بی وقوف است. چون : ای خامکار نابخردی تا چند؟ || آنکه کارش ساخته نشود و ناتمام بماند. ( آنندراج ). بی هنر. ناتجربه کار. ( آنندراج ). کارناآزموده. بی وقوف. بی تجربه. ( ناظم الاطباء ). نعت است مر کسی را که بی وقوف و بی تجربه باشد :
ز جوشیدن زنگی خامکار
بجوشید خون در دل شهریار.
نظامی ( از آنندراج ).
نه چون من خامکاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی.

فرهنگ فارسی

بی تجربه، کارنا آموزده، کسی که درکارش ماهرنباشد
آنکه بی تجربه و بی وفوف است .

فرهنگ عمید

بی تجربه، کارناآزموده.

مترادف ها

awkward (صفت)
زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر
unskilful (صفت)
خامکار، خام دست

فارسی به عربی

صعب

پیشنهاد کاربران

بپرس