هرگز لبم از ذکر تو خاموش نشد
یاد تو ز خاطرم فراموش نشد.
خاقانی.
گویاترم ز بلبل لیکن ز غم چو بازخاموش از آن شدم که سخندان نیافتم.
خاقانی.
افسوس که اهل خرد و هوش شدندوز خاطر یکدگر فراموش شدند
آنانکه بصد زبان سخن میگفتند
آیا چه شنیده اند که خاموش شدند.
مقیمی.
|| خاموش شدن از خشم. از حال غضب بیرون آمدن. از عصبانیت در آمدن. از تندی فرونشستن. فروکش کردن. فرود آمدن. کَظم. کُظوم. ( اقرب الموارد ). || خاموش شدن از بیم. از روی ترس دم فروبستن. اِسباط. || خاموش شدن آتش. فرومردن آتش. اِنطَفاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خاموش شدن چراغ. فرومردن چراغ. خفتن چراغ.- خاموش شدن چراغ عمر ؛ مردن. جان سپردن. وفات کردن.
- خاموش شدن از اندوه ؛ از اندوه بیرون آمدن.