خامش ماندن

لغت نامه دهخدا

خامش ماندن. [ م ُ دَ ] ( مص مرکب )ساکت ماندن. بیصدا ماندن. خاموش ماندن :
ندانم تو خامش چرا مانده ای
پس آن داستانها چرا خوانده ای.
فردوسی.
سه بار آن سخن را بر ایشان براند
چو پاسخ نیامدش خامش بماند.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

ساکت ماندن بیصدا ماندن

پیشنهاد کاربران

بپرس