خامجو
لغت نامه دهخدا
نیارست بودن در آن دشت کس
نشستند یکروزه ره باز پس
بر آن مرز شهری دلارام بود
که آن شهر را خامجو نام بود
در آن شهر لشکربیاراستند
ز هر گوشه دیگر سپه خواستند.
( گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی سال 1317 هَ. ش. ص 373 ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید