یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید، یکی چه خوزیخوار.
کمال الدین اسماعیل.
نه من خام طمع عشق تو ورزیدم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست.
سعدی ( طیبات ).
جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم.
سعدی.
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این هوس از یاد ببر.
حافظ.