نه چون خامکاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی.
دید آخر ساعد چون نقره خامش رقیب شد خراب از خام دستیهای جانان خانه ام.
صائب ( از آنندراج ).
بدست غیر دادی ساعد چون نقره ٔخامت بقربان سرت گردم مکن این خام دستیها.
مخلص کاشی ( ازآنندراج ).
|| مال بیمصرف خرج کردن. ( ازغیاث ). || نارضایتی. ( اشتینگاس ).