نشاید خام خوردن پیش آتش
چرا باشی بشطّ و نیل عطشان.
ناصرخسرو.
آتش دادت خدای تا نخوری خام نز قبل سوختن بدو سر و دستار.
ناصرخسرو.
مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید.
سنائی.
خویش را چون خام تو دیدم ز شرم با دل بریان شدم ای جان من.
عطار.
خوش گفت که سوخته به از خام.امیرخسرودهلوی.
- خشت خام ؛ خشت ناپخته. ( ناظم الاطباء ). مقابل آجر. مقابل خشت پخته : آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند.
؟
- شیر خام ؛ شیر حرارت ندیده. لبن الحلیب.- گوشت خام ؛ گوشت نپخته.
- نیم خام ؛ نیم پخته. نیم پز. نه غیرمطبوخ نه مطبوخ :
شد آن چرم ناپخته نیم خام
بدرد بخاید بحرصی تمام.
نظامی.
|| نارس. نرسیده ( مقصود در دملهاست ) : و تا آماس خام باشد، غذا کشکاب و... باید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر ماده خام تر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر غلیظ و خام و مخاطی باشد ( نزله ) قولنج تولد کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || کار سربراه نشده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) : بس در طلب تو دیگ سودا
پختیم و هنوزکار ما خام.
سعدی ( ترجیعات ).
- کار خام ؛ کار سر براه نشده. کار ناپخته : بدو گفت کز چه ز بهرام نام
نبردی و بگذاشتی کار خام.
فردوسی.
هژبری که آورده بودی بدام رها کردی از دست و شد کار خام.
فردوسی.
رعونت در دماغ از دام ترسم طمع در دل ز کار خام ترسم.
نظامی.
ز کار خام کسی سودی نداردجامی.
|| بی اصل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیهوده. یاوه. بی ربط : ور آزاد بشنید گفتار اوی
همه خام دانست پیکار اوی.
فردوسی.
وزین هر چه گویم پژوهش کنیداگر خام باشد نکوهش کنید.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...