خالی نشستن

لغت نامه دهخدا

خالی نشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) بخلوت نشستن. تنها نشستن : این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه جوابها نبشته و هر دو بتوقیع مؤکدشده با احمد بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280 ). دیگر روز شبگیر مرا بخواند رفتم خالی نشسته بود گفت : چه کردی ؟ آنچه رفته بود بتمامی به او بازگفتم. ( تاریخ بیهقی ). بروید خالی بنشینید که جایگاه دبیران است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 372 ).

فرهنگ فارسی

بخلوت نشستن تنها نشستن

پیشنهاد کاربران

خالی بنشستند: تنها و در خلوت فراهم آمدند. خالی تنها و منفرد، اسم فاعل است از خلوت و خلو، قید حالت یا حال.
" همه بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خویشتن برد و خالی بنشستند"
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )

بپرس