خالو

/xAlu/

مترادف خالو: خال، دایی ، سورنا

متضاد خالو: عمو، خاله

برابر پارسی: دایی، کاکو

لغت نامه دهخدا

خالو. ( اِ ) برادر مادر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). دایی. ( فرهنگ ضیائی ). خال. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 377 ). آبو. آبی. || شوهرخاله. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سورنایی را گویند و آن را شاهنایی و شهنایی هم خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 377 ). نفیر.

فرهنگ فارسی

خال، دائی، برادرمادر
( اسم ) خواهر مادر . جمع : خالات .

فرهنگ معین

(اِ. ) دایی ، برادر مادر.

فرهنگ عمید

= خال۲

گویش مازنی

/Khaaloo/ دایی

جدول کلمات

دائی , برادر مادر

پیشنهاد کاربران

در مازندران و گیلان به دایی خالو یا اِدِی میگویند
در مازندران و گیلان یه دایی میگن خالو یا اِدِی
خالو ( خاڵۆ_khało ) در اصل ریشه کوردی دارد و مادی دارد و به معنای دایی میباشد.
گفت: �این کاغذ را ببر به هند و به خالویم "مسلم شاه" بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ خالو یعنی دایی
در زبان کردی کرمانج معنی خالو یعنی دایی برادر مادر
به هزارگی افغانستان به دایی میگن خالو و به عمو میگن تاته
به جنوبی به معنای دایی، یعنی برادرِ مادر
در زبان کودلی به معنای همسر مریض است. رجوع شود به خالو و خوابالو.
به معنی همسر مهربان در هلند رایج است.
خالو : [عامیانه، اصطلاح] دایی، کلمه برای خطاب در جنوب ایران.
دایی در زبان ملکی گالی بشکرد
در کل تو جنوب کشور رایجه و فقط کردی نیست.
دایی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
در زبان کردی به معنیِ برادر مادر، دایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس