لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) خواهر مادر . جمع : خالات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ندارم
خالو در جنوب به شخصی به نام خسرو جمالیان گفته میشود، نامبرده شهروند شهری به نام خور در جنوب ایران واقع در بین مرکز دو استان فارس و هرمزگان یعنی بین شیراز و بندرعباس زندگی میکند که در شهر خور و شهرهای توابع همه او را با عنوان خالو میشناسند،
دیدار با نامبرده خالی از لطف نیست
دیدار با نامبرده خالی از لطف نیست
در مازندران و گیلان به دایی خالو یا اِدِی میگویند
در مازندران و گیلان یه دایی میگن خالو یا اِدِی
خالو ( خاڵۆ_khało ) در اصل ریشه کوردی دارد و مادی دارد و به معنای دایی میباشد.
گفت: �این کاغذ را ببر به هند و به خالویم "مسلم شاه" بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ خالو یعنی دایی
در زبان کردی کرمانج معنی خالو یعنی دایی برادر مادر
به هزارگی افغانستان به دایی میگن خالو و به عمو میگن تاته
به جنوبی به معنای دایی، یعنی برادرِ مادر
در زبان کودلی به معنای همسر مریض است. رجوع شود به خالو و خوابالو.
به معنی همسر مهربان در هلند رایج است.
خالو : [عامیانه، اصطلاح] دایی، کلمه برای خطاب در جنوب ایران.
دایی در زبان ملکی گالی بشکرد
در کل تو جنوب کشور رایجه و فقط کردی نیست.
دایی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
در زبان کردی به معنیِ برادر مادر، دایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)