[ویکی الکتاب] معنی خَالِدِینَ: جاودانه ها - دیرپایان (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خَالِدَیْنِ: دو جاودانه - دو دیرپا (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی نَّصِیرٍ: همیشه یاری دهنده - بسیار یاری دهنده (در عبارت "خالدین فیها ابدا لا یجدون ولیا و لا نصیرا "فرق بین ولی و نصیر این است که : ولی هر کس عبارت است از کسی که تمامی کارهای او را انجام دهد ، و آن کس خودش به کلی کنار باشد . ولی کلمه نصیر به معنای آن کسی است ...
ریشه کلمه:
خلد (۸۷ بار)
«خلود» در اصل لغت، به معنای بقای طولانی، و هم به معنای ابدیت آمده است، بنابراین کلمه «خلود» به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست; زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل می شود. ولی، در بسیاری از آیات قرآن با قیودی ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده می شود.
(به ضمّ اوّل) همیشه بودن. مکث طویل. همچنین است خلود. راغب گوید: خلود آن است که شیء از عروض فساد به دور بوده و در یک حالت باقی ماند و نیز هر آنچه تغییر و فیاد دیر عارضش شود عرب آن را با خلود توصیف میکند و به سنگهائی که دیک را روی آن میگذارند خوالد گویند نه برای همیشه بودن بلکه برای مکث طویل و زیاد پایدار بودن. معنی دوّم را اقرب الموارد عیناً از کلیّات ابولبقا نقل کرده است و نیز گفته به آنکه با کثرت سنّ جوان مانده گویند: «خلد خلوداً». طبرسی ذیل آیه 25 بقره فرمود: «الخلود هوالدوام...» در قاموس گفته: خلد و خلود به معنی دوام و بقا است و نیز درباره جوان ماندن و سنگهای دیک که گفته شد خلود را نقل کرده است. اقرب الموارد نیز به قدم به قدم در پی قاموس است . کشّاف ذیل آیه 25 بقره گفته: «الخلد: الثبات الدائم و البقاء اللازم الذی لا ینقطع» در جوامع الجامع عین عبارت کشّاف را آورده است. وجود استثنا در آیات ، نشان میدهد که خلود به معنی دوام و همیشگی است و گرنه استثنا جا نداشت. ولی در آیات مائده:119 در صورتی مفید همیشگی است که «ابداً» صرفاً برای تأکید باشد چنانکه به قرینه آیات دیگر تأکید است نه تأسیس. در آیه به نظر میآید مراد از خلد عمر دنیا باشد نه همیشگی. خلود: فقط یکبار در قرآن آمده . ولی خلد به ضمّ اوّل شش بار بکار رفته است ، ، و نظیر آنها. «خلدالیه و اخلد الیه» به معنی میل و رکون است مجمع آن را چسبیدن به زمین فرموده یعنی: اگر میخواستیم او را بوسیله آن آیات و الا میکردیم لیکن او به زمین چسبید و به دنیا میل کرد و از هوای نفس پیروی نمود. * ظهور آیه در آن است که قاتل مؤمن مخلّد در آتش است و لو دارای ایمان باشد آیا واقعاً کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد و خودش مؤمن و معتقد به خدا باشد در عذاب مخلّد خواهد بود یا بالاخره پس از معذّب شدن نجات خواهد یافت؟. در المیزان میگوید: خداوند در خصوص قاتل عمدی مؤمن تغلیظ فرموده و به آتش جاویدان تهدید کرده است ولی دانستنی که آیه و آیه صلاحیّت دارند که قید این آیه واقع شوند. این ایه وعده آتش ابدی داده ولی در حتمیّت صریح نیست و ممکن است به وسیله توبه و یا شفاعت بخشوده شود. در مجمع در این باره به تفضیل سخن گفته و از جمله نقل کرده که آیه «اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرانْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» بعد از آیهما نحن فیه نازل شده. (یعنی آن برای آیه «وَ مَنْ یَقْتَلْ...» قید است. و از ابو مجدز نقل میکند که شرطی در ذیل آیه منظور کرده یعنی جزای قاتل مؤمن آتش ابدی است اگر خداوند مجازات کند. این قول از ابو صالح نیز نقل شده و عیّاشی آن را از امام صادق علیه السلام روایت کرده است و نیز مرفوعاً از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل نموده که فرموده: آن جزای اوست اگر مجازات کند. نا گفته نماند قاتل اگر توبه کند و کفّاره دهد و آن دو ماه روزه و آزاد کردن یک بنده و اطعام شصت فقیر (کفّاره جمع) است و خود را در اختیار اولیاء مقتول قرار بدهد که اگر خواستند بکشند و اگر خواستند عفو کنند در این صورت گناه او قابل غفران است و اگر بدون توبه از دنیا رفت عذابش همان است که آیه بیان کرده ولی احتمال غفران خدا را نمیتوان انکار کرد و شرطیکه در بالا نقل شد به قوّت خود باقی است واللّه العالم. و از آیه 275 بقره که درباره اکل ربا و عدّه عذاب ابد داده شده، ر.شن میشود که اکل ربا بدان صورت توأم با کفر است و اگر توأم با کفر نباشد مثل آیه فوق میباشد. قابل دقّت آیات زیر درباره خلود اهل بهشت و آتش کاملا جای دقّت و تدبّر است ما اوّل آیات را نقل سپس آنها را بررسی میکنیم. 1- . 2- . 3- . 4- . آیه اوّل در خلود اهل آتش صریح است ولی «اِلّا ما شاءَ رَبَّکَ» آن را از قوّت میاندازد یعنی آنها در آتش مخلّد مگر در وقتیکه خدا بیرون شدن را بخواهد و جمله «اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» به نظر میآید که این استثناء واقع شدنی است (واللّه العالم) بر خلاف ذیل آیه دوّم که پس از استثناء فرموده: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ» یعنی بهشت آنها عطائی غیر قابل قطع است، این میرساند که استثنا در آیه دوّم فقط برای آین است که خدا مسلوب القدرة نیست و اهل بهشت گرچه مخلّد اند امّا خدا در هر حال قادر است که بیرونشان کند. ولی ذیل آیه اوّل چنانکه گفته شد غیر از این است. آیه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولی پس از وعده خلود میگوید: یعنی در آتش مخلّد آن وقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) کرده فرماید: مگر وقتیکه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حکیم و علیم که حکایت از حکمت و دانائی خدا دارند میرساند که استثنا واقع شدنی است والله العالم. آیه چهارم گرچه درباره مطلق طاغیان است ولی آیات ذیل نشان میدهد که مراد از «الطاغین» کفّار و مکذبین آیات حق و معاداند که در بیان علّت آن فرموده: «اِنَّهُمْ کانوا لا یَرْجُونَ حِساباً وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کَذّاباً». و «احقاف» چنانکه در «حقب» گذشت به معنی مدّتهای زیاد و زمانهای مفصّل است نتیجه این میشود که مکذبین معاد مدّتهای زیاد و سالهای متمادی در آتش خواهند بود نه همیشه و اللّه اعلم. ناگفته نماند: اگر مراد از آیه چهارم و از استثناها آن باشد که گفته شد در این صورت آیاتیکه درباره خلود اهل عذاباند همه با این آیات مقیّد میشوند و درباره آنهاباید گفت: اهل آتش مخلّداند مگر آنکه خدا بخواهد. دربارهاین استثناها وجوه متعددی گفتهاند که قویتر از همه دو وجه است. اوّل آنکه: این استثناها صرفاً برای اثبات قدرت خداست یعنی برای اثبات قدرت خداست یعنی اهل بهشت و آتش هر دو مخلّداند ولی این خلود طوری نیست که خدا در مقابل آن مسلوب القدرة باشد خدا هر وقت خواست خارجشان میکند امّا نخواهد کرد. ولی چنانکه گفتیم جمله «اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ - اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» مانع از این حمل است و لا اقلّ آن را نخدوش میکند ولی جمله «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» نشان میدهد که استثنا در آیه دوّم برای اثبات قدرت است و صریح آن میگوید که این عطا قطع شدنی نیست. دوّم آنکه: آیه اوّل (و قهراً آیه سوّم) درباره بعضی از اهل آتش است که پس از مدّتی از آتش آزاد خواهند شد و استثنا در جای خود واقع است در تفسیر برهان در حدود 11 روایت نقل کرده که آیه درباره آنهائی است که پس از مدّتی خلاص خواهند شد. از جمله امام صادق علیه السلام به حمران فرمود: «هذه فی الذین یخرجون من النار» و عمر بن ابان گوید: از عبد صالح (ظاهراً امام کاظم علیه السلام) شنیدم درباره اهل آتش میفرمود «یدخلون النار بذنوبهم و یخرجون بعفواللّه» این روایت تا حدّی از اوّلی اعمّ است . ابن کثیر در تفسیر خویش گوید: مفسّران درباره استثناء آیه اوّل اقوال زیادی دارند آنگاه قول ابن عباس و حسن را نقل میکند که گفتهاند: استثنا درباره گناهکاران اهل توحید است که در اثر شفاعت و رحمت خدا از آتش خارج میشوند و حتّی کسی که فقط در روزی از روزگار لااله الّا اللّه گفته در آتش نمیماند هر چند اصلا عمل خوبی انجام نداده است در این باره روایت صحیح و مستفیض از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند: رمخشری این اندازه را هم قبول نمیکند بلکه عقیده دارد حتی مرتکبین کبائر از اهل توحید نیز مخلّد درناراند. در تفسیر المنار ذیل آیه اوّل تفصیلا سخن گفته و اقوال و توجیهات بسیاری نقل کرده است از جمله گفته: در حدیث مرفوعی از جابر نقل شده که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم آیه اوّل را قرائت کرد تا رسید به «اِلّا ما شاءَ رَبَّکَ» فرمود اگر خدا بخواهد کسانی از اشقیا را از آتش خارج کرده داخل بهشت کند، میکند. از ابو سعید خدری و یا از کس دیگری نقل کرده که گفته: آیه «اِلّا ما شاءَ رِبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» بر تمام آیات خلود حاکم است هر جا که کلمه «خالدین» بیاید این استثناء در آنجا ملحوظ است. آن گاه میگوید: این عقوبت به اختیار خدا واقع میشود و بسته به خواست اوست، اگر بخواهد همه عذاب یا مقداری از آن را بر دارد بر میدارد که اراده او در هر چیز نافذ است. ولی آیا میخواهد یا نه این چیزی است که فقط خدا میداند و لنچه در روایات آمده قول ما را تأیید میکند که امر موکول به خداست. در ص 83 ج 8 گوید: اشقیا در تبدیل فطرت توحید مستمر شدند تا فطرت آنها تغییر یافت و چون آیات خدا مؤثر نشد، در تطهیر فطرت محتاج عقوباتی بالاتر از عقوبات دنیا شدند. آن خبث و نجاست فقط با آتش آخرت قابل زوال است و چون موجب عذاب که همان نجاست ذات باشد با سوختن و عذاب از بین رفت، عذاب از بین میرود و مقتضای رحمت بلا معارض میماند. تمام شد. نگارنده گوید: مرادش از این تقریب عدم خلود کفّار در آتش است . در المیزان ذیل آیه سوّم فرموده: استثنا برای اثبات قدرت خداست و میتواند آنها را خارج کند هر چند خارج نخواهد کرد و در ذیل آیه اوّل فرموده: آتشیان مانند بهشتیان نخلّداند و به هیچ وجه از آن خارج نمیشوند ولی این ابدیّت موجب مسلوب القدرة بودن خدا نیست. نگارنده گوید: ما حق داریم درباره ایات خداوند فکر و تدبّر کنیم و آنها را به یکدیگر بر گردانده و استنتاج نمائیم. درباره خلود اهل عذاب و اینکه استثناها فقط برای اثبات قدرت است و یا عملی خواهد شد حقیقت پیش خدا است و آنچه در علم خداست به آن تسلیم هستیم. چند مسئله در اینجا باید سه مسئله را بررسی نمائیم . 1- خلود و جاودانی بودن یعنی چه و چطور متصوّر است موجودی همیشه در یک حال باشد و تغییر و فسادی در آن راه نیاید؟. 2- آیا خلود در آتش و بهشت تدریجاً عادت میشود و حالت اوّلیه خود را از دست میدهد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا جهنّمیها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمیشوند؟ آیا بهشتیها در اثر لذّت یکنواخت احساس حظّ را از دست نمیدهند؟. 3- آیا خلود در آتش برای کفّار ظلم نیست؟ کسانیکه مثلا شصت سال کفر ورزیده و آیات خدا را تکذیب کرده و عمر خود را در کارهای بد با تمام رساندهاند آیا عذاب ابدی در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل باید دانست: موجودات مادّی در این دنیا از حیث کمیّت ثابت و از حیث کیفیّت در تغییر و تبدّل اند. کمیّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بی کم و کاست است ولی از لحاظ کیفیّت، اشیاء جهان پیوسته در تغییر و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هیچ وقت در وضعی و حالی ثابت و پایدار نمیمانند. از طرف دیگر در دنیای ما اصلی به نام اصل کهولت (آنتروپی) بر تمام موّاد و نیروها حکم فرماست، هر موجودی که به حالت خود رها شده و امدادی بدان نرسد به طور تدریج به سوی همواری و پیری و سکون میرود، علت فساد و مرگ در عالم همین است، اگر این اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حکومت میکرد و ما در این زندگی مخلّد میشدیم و از مرگ و فنا اثری نبود. در زندگی آخرت اصل کهولت از موّاد برداشته میشود و برداشته شدن آن عبارت اخرای خلود و همیشگی است و بزرگترین مرز فارق میان دنیا و آخرت وجود کهولت و عدم آن است، آقای مهندس بازرگان در کتاب ذره بی انتها ص 85 میگوید: جریانها و قوانینی که در این دنیا بر موّاد و انرژیها حکومت دارد تماماً ناشی یا منطبق بر دو اصل ترمودینامیک است 1 اصل بقاء و ثبات کمیّتها - 2 آنتروپی یا کهولت یعنی اصل انحطاط کیفیّتها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپی (پیری و کهولت) خصوصیّات و مشخّصات آخرت ظاهر میشود و لازمه همه آنها لغو آنتروپی است بطوریکه کهولت و آنتروپی را میتوان مرز و فارق دنیا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل کهولت و پیری از موجودات بر داشته میشود و هر چیز مخلّد میشود و کلمه فنا و زوال و پیری از قاموس موجودات حذف میگردد. این مطلب حتمی است گرچه تصوّر آن برای ما مشکل است. راجع به مطلب دوّم باید دانست: با برداشته شدن اصل کهولت از اشیاء همه چیز همیشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ایّام، سعادت را به عادت و سیری و عذاب را به راحتی تبدیل نخواهد کرد. قرآن در این باره چنین فرموده: و وعده عدم تخفیف عذاب دلالت دارد بر اینکه شکنجه و عذاب آنها همیشه تازه و پیوسته ناراحت کننده است و نیز فرموده توضیح «نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» در «جلد» گذشت یعنی هر وقت پوستهای آنها پخت و بی حسّ شد، پوستهای دیگری را بر آنها عوض میگیریم تا عذاب را بچشند. آیه شریفه در اثبات مطلب کاملا روشن است. همچنین است آیات ، ، ، و روشنتر از اینها آیه است. که مرگ و راحتی و تخفیف را از اهل عذاب نفی میکند. درباره اهل بهشت آمده یعنی در بهشت همیشگی اند و انتقال از آن را طالب نیستند و از آن سیر نمیشوند. صدای آتش را نمیشنوند و در آنچه نفسشان میل دارد دائمی اند. گرچه درک این حقیقت برای ما مشکل است ولی نمیتوان اوضاع عالم آخرت را از این جهان قیاس گرفت. و قوانین هر دو را یکی دانست. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شکنجه و گرفتاری آخرت صورت واقعی عصیان و مخالف دنیا است و آن لازم و دائم است توضیح آنکه: اعمال خوب و بد آدمی، اجزاء بدن اوست که به شکل نیرو از بدن وی بیرون میریزد و همان نیروها بنا بر حقیقت بقاء اعمال در عالم باقی میمانند و ذرهّای از آنها کاسته نمیشود. آن نیروها در آخرت به خود آدم بر میگردند و ای بسا اعمال چشم در جای چشم و اعمال دست در جای دست و هکذا مینشیند و به همان اعضا تبدیل میشود. و چشم و گوش و غیره که از آنهاتشکیل شده همیشه در عذاب یا در رحمت خواهد بود مثلا زبانی که میلیونها لا اله الّا اللّه تشکیل یافته همیشه راحت و همیشه گویا و همیشه شاد خواهد بود و زبانیکه از غیبت و بهتان و دشنام و غیره فراهم آمده همیشه در عذاب خواهد بود. همانطور که شوری از نمک، تری از آب، چربی از روغن جدا شدنی نیست اینگونه اعضاؤ نیز که از اعمال نیک و بد به وجود آمدهاند چون ذات و اصل خمیره آنها همان رحمت یا عذاب است همواره در عذاب و یا در رحمت خواهند بود قرآن مجید فرموده امروز عذر میارید فقط آنچه را که میکردید سزا داده میشوید، یعنی اینها عین همان اعمال است که به خودتان باز گشته است. آیات قرآن در بیان این حقیقت یکی دو تا نیست بلکه آیات زیادی در این زمینه آمده است. آقای محمد امین رضوی سلدوزی در کتاب تجسم عمل یا تبدّل نیرو به ماده ص 42 ذیل عنوان انسانی که از لذت و یا از رنج ساخته میشود این مطلب را به طور واضح شرح داده است. کسانی را که در این زمینه خواهان تحقیق و توضیح بیشتر اند مطالعه همان کتاب را توصیه میکنم که در این بارهکتابی کم نظیر و یا بی نظیر است. در عین حال باید آیات چهارگانه گذشته و توضیحاتی را که داده شد از نظر دور نداشت و حقیقت کار را به خدا موکول کرد.
معنی خَالِدَیْنِ: دو جاودانه - دو دیرپا (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی نَّصِیرٍ: همیشه یاری دهنده - بسیار یاری دهنده (در عبارت "خالدین فیها ابدا لا یجدون ولیا و لا نصیرا "فرق بین ولی و نصیر این است که : ولی هر کس عبارت است از کسی که تمامی کارهای او را انجام دهد ، و آن کس خودش به کلی کنار باشد . ولی کلمه نصیر به معنای آن کسی است ...
ریشه کلمه:
خلد (۸۷ بار)
«خلود» در اصل لغت، به معنای بقای طولانی، و هم به معنای ابدیت آمده است، بنابراین کلمه «خلود» به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست; زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل می شود. ولی، در بسیاری از آیات قرآن با قیودی ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده می شود.
(به ضمّ اوّل) همیشه بودن. مکث طویل. همچنین است خلود. راغب گوید: خلود آن است که شیء از عروض فساد به دور بوده و در یک حالت باقی ماند و نیز هر آنچه تغییر و فیاد دیر عارضش شود عرب آن را با خلود توصیف میکند و به سنگهائی که دیک را روی آن میگذارند خوالد گویند نه برای همیشه بودن بلکه برای مکث طویل و زیاد پایدار بودن. معنی دوّم را اقرب الموارد عیناً از کلیّات ابولبقا نقل کرده است و نیز گفته به آنکه با کثرت سنّ جوان مانده گویند: «خلد خلوداً». طبرسی ذیل آیه 25 بقره فرمود: «الخلود هوالدوام...» در قاموس گفته: خلد و خلود به معنی دوام و بقا است و نیز درباره جوان ماندن و سنگهای دیک که گفته شد خلود را نقل کرده است. اقرب الموارد نیز به قدم به قدم در پی قاموس است . کشّاف ذیل آیه 25 بقره گفته: «الخلد: الثبات الدائم و البقاء اللازم الذی لا ینقطع» در جوامع الجامع عین عبارت کشّاف را آورده است. وجود استثنا در آیات ، نشان میدهد که خلود به معنی دوام و همیشگی است و گرنه استثنا جا نداشت. ولی در آیات مائده:119 در صورتی مفید همیشگی است که «ابداً» صرفاً برای تأکید باشد چنانکه به قرینه آیات دیگر تأکید است نه تأسیس. در آیه به نظر میآید مراد از خلد عمر دنیا باشد نه همیشگی. خلود: فقط یکبار در قرآن آمده . ولی خلد به ضمّ اوّل شش بار بکار رفته است ، ، و نظیر آنها. «خلدالیه و اخلد الیه» به معنی میل و رکون است مجمع آن را چسبیدن به زمین فرموده یعنی: اگر میخواستیم او را بوسیله آن آیات و الا میکردیم لیکن او به زمین چسبید و به دنیا میل کرد و از هوای نفس پیروی نمود. * ظهور آیه در آن است که قاتل مؤمن مخلّد در آتش است و لو دارای ایمان باشد آیا واقعاً کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد و خودش مؤمن و معتقد به خدا باشد در عذاب مخلّد خواهد بود یا بالاخره پس از معذّب شدن نجات خواهد یافت؟. در المیزان میگوید: خداوند در خصوص قاتل عمدی مؤمن تغلیظ فرموده و به آتش جاویدان تهدید کرده است ولی دانستنی که آیه و آیه صلاحیّت دارند که قید این آیه واقع شوند. این ایه وعده آتش ابدی داده ولی در حتمیّت صریح نیست و ممکن است به وسیله توبه و یا شفاعت بخشوده شود. در مجمع در این باره به تفضیل سخن گفته و از جمله نقل کرده که آیه «اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرانْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» بعد از آیهما نحن فیه نازل شده. (یعنی آن برای آیه «وَ مَنْ یَقْتَلْ...» قید است. و از ابو مجدز نقل میکند که شرطی در ذیل آیه منظور کرده یعنی جزای قاتل مؤمن آتش ابدی است اگر خداوند مجازات کند. این قول از ابو صالح نیز نقل شده و عیّاشی آن را از امام صادق علیه السلام روایت کرده است و نیز مرفوعاً از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل نموده که فرموده: آن جزای اوست اگر مجازات کند. نا گفته نماند قاتل اگر توبه کند و کفّاره دهد و آن دو ماه روزه و آزاد کردن یک بنده و اطعام شصت فقیر (کفّاره جمع) است و خود را در اختیار اولیاء مقتول قرار بدهد که اگر خواستند بکشند و اگر خواستند عفو کنند در این صورت گناه او قابل غفران است و اگر بدون توبه از دنیا رفت عذابش همان است که آیه بیان کرده ولی احتمال غفران خدا را نمیتوان انکار کرد و شرطیکه در بالا نقل شد به قوّت خود باقی است واللّه العالم. و از آیه 275 بقره که درباره اکل ربا و عدّه عذاب ابد داده شده، ر.شن میشود که اکل ربا بدان صورت توأم با کفر است و اگر توأم با کفر نباشد مثل آیه فوق میباشد. قابل دقّت آیات زیر درباره خلود اهل بهشت و آتش کاملا جای دقّت و تدبّر است ما اوّل آیات را نقل سپس آنها را بررسی میکنیم. 1- . 2- . 3- . 4- . آیه اوّل در خلود اهل آتش صریح است ولی «اِلّا ما شاءَ رَبَّکَ» آن را از قوّت میاندازد یعنی آنها در آتش مخلّد مگر در وقتیکه خدا بیرون شدن را بخواهد و جمله «اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» به نظر میآید که این استثناء واقع شدنی است (واللّه العالم) بر خلاف ذیل آیه دوّم که پس از استثناء فرموده: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ» یعنی بهشت آنها عطائی غیر قابل قطع است، این میرساند که استثنا در آیه دوّم فقط برای آین است که خدا مسلوب القدرة نیست و اهل بهشت گرچه مخلّد اند امّا خدا در هر حال قادر است که بیرونشان کند. ولی ذیل آیه اوّل چنانکه گفته شد غیر از این است. آیه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولی پس از وعده خلود میگوید: یعنی در آتش مخلّد آن وقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) کرده فرماید: مگر وقتیکه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حکیم و علیم که حکایت از حکمت و دانائی خدا دارند میرساند که استثنا واقع شدنی است والله العالم. آیه چهارم گرچه درباره مطلق طاغیان است ولی آیات ذیل نشان میدهد که مراد از «الطاغین» کفّار و مکذبین آیات حق و معاداند که در بیان علّت آن فرموده: «اِنَّهُمْ کانوا لا یَرْجُونَ حِساباً وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کَذّاباً». و «احقاف» چنانکه در «حقب» گذشت به معنی مدّتهای زیاد و زمانهای مفصّل است نتیجه این میشود که مکذبین معاد مدّتهای زیاد و سالهای متمادی در آتش خواهند بود نه همیشه و اللّه اعلم. ناگفته نماند: اگر مراد از آیه چهارم و از استثناها آن باشد که گفته شد در این صورت آیاتیکه درباره خلود اهل عذاباند همه با این آیات مقیّد میشوند و درباره آنهاباید گفت: اهل آتش مخلّداند مگر آنکه خدا بخواهد. دربارهاین استثناها وجوه متعددی گفتهاند که قویتر از همه دو وجه است. اوّل آنکه: این استثناها صرفاً برای اثبات قدرت خداست یعنی برای اثبات قدرت خداست یعنی اهل بهشت و آتش هر دو مخلّداند ولی این خلود طوری نیست که خدا در مقابل آن مسلوب القدرة باشد خدا هر وقت خواست خارجشان میکند امّا نخواهد کرد. ولی چنانکه گفتیم جمله «اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ - اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» مانع از این حمل است و لا اقلّ آن را نخدوش میکند ولی جمله «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» نشان میدهد که استثنا در آیه دوّم برای اثبات قدرت است و صریح آن میگوید که این عطا قطع شدنی نیست. دوّم آنکه: آیه اوّل (و قهراً آیه سوّم) درباره بعضی از اهل آتش است که پس از مدّتی از آتش آزاد خواهند شد و استثنا در جای خود واقع است در تفسیر برهان در حدود 11 روایت نقل کرده که آیه درباره آنهائی است که پس از مدّتی خلاص خواهند شد. از جمله امام صادق علیه السلام به حمران فرمود: «هذه فی الذین یخرجون من النار» و عمر بن ابان گوید: از عبد صالح (ظاهراً امام کاظم علیه السلام) شنیدم درباره اهل آتش میفرمود «یدخلون النار بذنوبهم و یخرجون بعفواللّه» این روایت تا حدّی از اوّلی اعمّ است . ابن کثیر در تفسیر خویش گوید: مفسّران درباره استثناء آیه اوّل اقوال زیادی دارند آنگاه قول ابن عباس و حسن را نقل میکند که گفتهاند: استثنا درباره گناهکاران اهل توحید است که در اثر شفاعت و رحمت خدا از آتش خارج میشوند و حتّی کسی که فقط در روزی از روزگار لااله الّا اللّه گفته در آتش نمیماند هر چند اصلا عمل خوبی انجام نداده است در این باره روایت صحیح و مستفیض از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند: رمخشری این اندازه را هم قبول نمیکند بلکه عقیده دارد حتی مرتکبین کبائر از اهل توحید نیز مخلّد درناراند. در تفسیر المنار ذیل آیه اوّل تفصیلا سخن گفته و اقوال و توجیهات بسیاری نقل کرده است از جمله گفته: در حدیث مرفوعی از جابر نقل شده که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم آیه اوّل را قرائت کرد تا رسید به «اِلّا ما شاءَ رَبَّکَ» فرمود اگر خدا بخواهد کسانی از اشقیا را از آتش خارج کرده داخل بهشت کند، میکند. از ابو سعید خدری و یا از کس دیگری نقل کرده که گفته: آیه «اِلّا ما شاءَ رِبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ» بر تمام آیات خلود حاکم است هر جا که کلمه «خالدین» بیاید این استثناء در آنجا ملحوظ است. آن گاه میگوید: این عقوبت به اختیار خدا واقع میشود و بسته به خواست اوست، اگر بخواهد همه عذاب یا مقداری از آن را بر دارد بر میدارد که اراده او در هر چیز نافذ است. ولی آیا میخواهد یا نه این چیزی است که فقط خدا میداند و لنچه در روایات آمده قول ما را تأیید میکند که امر موکول به خداست. در ص 83 ج 8 گوید: اشقیا در تبدیل فطرت توحید مستمر شدند تا فطرت آنها تغییر یافت و چون آیات خدا مؤثر نشد، در تطهیر فطرت محتاج عقوباتی بالاتر از عقوبات دنیا شدند. آن خبث و نجاست فقط با آتش آخرت قابل زوال است و چون موجب عذاب که همان نجاست ذات باشد با سوختن و عذاب از بین رفت، عذاب از بین میرود و مقتضای رحمت بلا معارض میماند. تمام شد. نگارنده گوید: مرادش از این تقریب عدم خلود کفّار در آتش است . در المیزان ذیل آیه سوّم فرموده: استثنا برای اثبات قدرت خداست و میتواند آنها را خارج کند هر چند خارج نخواهد کرد و در ذیل آیه اوّل فرموده: آتشیان مانند بهشتیان نخلّداند و به هیچ وجه از آن خارج نمیشوند ولی این ابدیّت موجب مسلوب القدرة بودن خدا نیست. نگارنده گوید: ما حق داریم درباره ایات خداوند فکر و تدبّر کنیم و آنها را به یکدیگر بر گردانده و استنتاج نمائیم. درباره خلود اهل عذاب و اینکه استثناها فقط برای اثبات قدرت است و یا عملی خواهد شد حقیقت پیش خدا است و آنچه در علم خداست به آن تسلیم هستیم. چند مسئله در اینجا باید سه مسئله را بررسی نمائیم . 1- خلود و جاودانی بودن یعنی چه و چطور متصوّر است موجودی همیشه در یک حال باشد و تغییر و فسادی در آن راه نیاید؟. 2- آیا خلود در آتش و بهشت تدریجاً عادت میشود و حالت اوّلیه خود را از دست میدهد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا جهنّمیها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمیشوند؟ آیا بهشتیها در اثر لذّت یکنواخت احساس حظّ را از دست نمیدهند؟. 3- آیا خلود در آتش برای کفّار ظلم نیست؟ کسانیکه مثلا شصت سال کفر ورزیده و آیات خدا را تکذیب کرده و عمر خود را در کارهای بد با تمام رساندهاند آیا عذاب ابدی در حقّ آنها رواست؟ درباره مطلب اوّل باید دانست: موجودات مادّی در این دنیا از حیث کمیّت ثابت و از حیث کیفیّت در تغییر و تبدّل اند. کمیّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بی کم و کاست است ولی از لحاظ کیفیّت، اشیاء جهان پیوسته در تغییر و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هیچ وقت در وضعی و حالی ثابت و پایدار نمیمانند. از طرف دیگر در دنیای ما اصلی به نام اصل کهولت (آنتروپی) بر تمام موّاد و نیروها حکم فرماست، هر موجودی که به حالت خود رها شده و امدادی بدان نرسد به طور تدریج به سوی همواری و پیری و سکون میرود، علت فساد و مرگ در عالم همین است، اگر این اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حکومت میکرد و ما در این زندگی مخلّد میشدیم و از مرگ و فنا اثری نبود. در زندگی آخرت اصل کهولت از موّاد برداشته میشود و برداشته شدن آن عبارت اخرای خلود و همیشگی است و بزرگترین مرز فارق میان دنیا و آخرت وجود کهولت و عدم آن است، آقای مهندس بازرگان در کتاب ذره بی انتها ص 85 میگوید: جریانها و قوانینی که در این دنیا بر موّاد و انرژیها حکومت دارد تماماً ناشی یا منطبق بر دو اصل ترمودینامیک است 1 اصل بقاء و ثبات کمیّتها - 2 آنتروپی یا کهولت یعنی اصل انحطاط کیفیّتها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپی (پیری و کهولت) خصوصیّات و مشخّصات آخرت ظاهر میشود و لازمه همه آنها لغو آنتروپی است بطوریکه کهولت و آنتروپی را میتوان مرز و فارق دنیا و آخرت دانست. و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل کهولت و پیری از موجودات بر داشته میشود و هر چیز مخلّد میشود و کلمه فنا و زوال و پیری از قاموس موجودات حذف میگردد. این مطلب حتمی است گرچه تصوّر آن برای ما مشکل است. راجع به مطلب دوّم باید دانست: با برداشته شدن اصل کهولت از اشیاء همه چیز همیشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ایّام، سعادت را به عادت و سیری و عذاب را به راحتی تبدیل نخواهد کرد. قرآن در این باره چنین فرموده: و وعده عدم تخفیف عذاب دلالت دارد بر اینکه شکنجه و عذاب آنها همیشه تازه و پیوسته ناراحت کننده است و نیز فرموده توضیح «نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» در «جلد» گذشت یعنی هر وقت پوستهای آنها پخت و بی حسّ شد، پوستهای دیگری را بر آنها عوض میگیریم تا عذاب را بچشند. آیه شریفه در اثبات مطلب کاملا روشن است. همچنین است آیات ، ، ، و روشنتر از اینها آیه است. که مرگ و راحتی و تخفیف را از اهل عذاب نفی میکند. درباره اهل بهشت آمده یعنی در بهشت همیشگی اند و انتقال از آن را طالب نیستند و از آن سیر نمیشوند. صدای آتش را نمیشنوند و در آنچه نفسشان میل دارد دائمی اند. گرچه درک این حقیقت برای ما مشکل است ولی نمیتوان اوضاع عالم آخرت را از این جهان قیاس گرفت. و قوانین هر دو را یکی دانست. و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شکنجه و گرفتاری آخرت صورت واقعی عصیان و مخالف دنیا است و آن لازم و دائم است توضیح آنکه: اعمال خوب و بد آدمی، اجزاء بدن اوست که به شکل نیرو از بدن وی بیرون میریزد و همان نیروها بنا بر حقیقت بقاء اعمال در عالم باقی میمانند و ذرهّای از آنها کاسته نمیشود. آن نیروها در آخرت به خود آدم بر میگردند و ای بسا اعمال چشم در جای چشم و اعمال دست در جای دست و هکذا مینشیند و به همان اعضا تبدیل میشود. و چشم و گوش و غیره که از آنهاتشکیل شده همیشه در عذاب یا در رحمت خواهد بود مثلا زبانی که میلیونها لا اله الّا اللّه تشکیل یافته همیشه راحت و همیشه گویا و همیشه شاد خواهد بود و زبانیکه از غیبت و بهتان و دشنام و غیره فراهم آمده همیشه در عذاب خواهد بود. همانطور که شوری از نمک، تری از آب، چربی از روغن جدا شدنی نیست اینگونه اعضاؤ نیز که از اعمال نیک و بد به وجود آمدهاند چون ذات و اصل خمیره آنها همان رحمت یا عذاب است همواره در عذاب و یا در رحمت خواهند بود قرآن مجید فرموده امروز عذر میارید فقط آنچه را که میکردید سزا داده میشوید، یعنی اینها عین همان اعمال است که به خودتان باز گشته است. آیات قرآن در بیان این حقیقت یکی دو تا نیست بلکه آیات زیادی در این زمینه آمده است. آقای محمد امین رضوی سلدوزی در کتاب تجسم عمل یا تبدّل نیرو به ماده ص 42 ذیل عنوان انسانی که از لذت و یا از رنج ساخته میشود این مطلب را به طور واضح شرح داده است. کسانی را که در این زمینه خواهان تحقیق و توضیح بیشتر اند مطالعه همان کتاب را توصیه میکنم که در این بارهکتابی کم نظیر و یا بی نظیر است. در عین حال باید آیات چهارگانه گذشته و توضیحاتی را که داده شد از نظر دور نداشت و حقیقت کار را به خدا موکول کرد.
wikialkb: خَالِدِین