خافقین

لغت نامه دهخدا

خافقین. [ ف ِ ق َ ] ( ع اِ ) مشرق و مغرب. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). خافقان :
مرمرا باری بدین درگاه شاهست آرزو
نز ری و گرگان همی یاد آیدم نز خافقین .
منوچهری.
جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر برزند بی والدین.
مولوی ( مثنوی ).
ای کمال نیکمردان برتو ختم
نیکنامی منتشر در خافقین.
سعدی.

فرهنگ فارسی

مشرق ومغرب
( اسم ) تثنی. خافق در حالت نصبی ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) مشرق و مغرب خاور و باختر .
مشرق و مغرب

فرهنگ معین

(فِ قِ ) [ ع . ] (اِ. ) مشرق و مغرب ، خاور و باختر.

پیشنهاد کاربران

بپرس